نویسنده: فرزانه پناهی
آنچه امروز در افغانستان بهعنوان «جهاد» جریان دارد، در واقع نمایش پیچیده و چندلایه از منافع سیاسی، اقتصادی و ژئوپولتیک است که ریشههای عمیقی در تاریخ مداخلات قدرتهای منطقهیی و فرامنطقهیی دارد. این جهاد که براساس آموزههای تندروانهی اسلامی میباشد به ابزاری برای تحقق اهداف بازیگران سیاسی تبدیل شده است. افغانستان، بهعنوان کشوری که همواره در تقاطع استراتژیک منافع جهانی قرار گرفته، اکنون به میدان نبردی تبدیل شده است که در آن بازیگران مختلف، اعم از گروههای مسلح، سیاستمداران و قدرتهای منطقهیی و جهانی، با استفاده از پوشش دین و ایدئولوژی، منافع خود را پیگیری میکنند.
طالبان، بهعنوان یکی از نیروهای اصلی که بهنام دین و جهاد در افغانستان حضور دارد، تنها بازیگر این صحنه نیستند. گروههای دیگری چون داعش خراسان و شبکههای وابسته به گروههای تروریستی منطقهیی و فرامنطقهیی نیز به این نبرد پیوستهاند؛ اما مسأله تنها به این گروههای مسلح محدود نمیشود؛ سیاستمداران داخلی، قومگرایان و قدرتهای منطقهیی، از جمله پاکستان، عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی هر یک بهنوعی از ابزار دین برای نیل به منافع سیاسی و ژئوپلتیکی خود بهره میگیرند. در این میان، قدرتهای غربی نیز با حضور نظامی، حمایتهای مالی و مداخلات غیرمستقیم خود نقش مهمی در پیچیدگی این سناریو ایفا کردهاند.
پاکستان، بهعنوان یکی از مهمترین بازیگران منطقهیی در قضیهی افغانستان، نقش حیاتی در شکلدهی به معادلات جهاد و خشونت در این کشور ایفا کرده است. از زمان جنگ سرد، پاکستان با حمایت از گروههای مجاهدین افغانستان و بعدها طالبان، همواره به دنبال تحقق اهداف و منافع خود در افغانستان بوده است. سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (ISI) یکی از بازیگران اصلی در تقویت و هدایت گروههای جهادی، بهویژه طالبان، بوده و همچنان بهعنوان حامی پنهانی این گروهها شناخته میشود. این حمایتها نهتنها باعث تقویت طالبان و دیگر گروههای جهادی شده، بلکه بهطور غیرمستقیم به بیثباتی در داخل افغانستان و گسترش افراطگرایی در منطقه دامن زده است.
پاکستان با استفاده از ابزار دین و جهاد، بهدنبال آن است که نفوذ خود را در افغانستان حفظ کند. در عین حال، سیاستمداران پاکستانی همواره از جهاد بهعنوان ابزاری برای توجیه مداخلات خود در امور افغانستان بهره بردهاند. این درحالی است که در درون پاکستان، افراطگرایی دینی خود به چالش بزرگ تبدیل شده و این کشور با تهدیداتی چون طالبان پاکستانی (TTP) و دیگر گروههای شبهنظامی مواجه است که به نوعی محصول همان سیاستهای جهادیگرایانهی دولتی محسوب میشوند.
نقش قدرتهای غربی، بهویژه ایالات متحده در افغانستان نیز حائز اهمیت است. حمایتهای مالی و تسلیحاتی غرب از مجاهدین افغانستان در دهه ۱۹۸۰، که بهمنظور مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت، زمینهساز رشد افراطگرایی و جهادگرایی در افغانستان شد. این گروهها که بعدها به بازیگران اصلی صحنهی خشونت و افراطگرایی بدل شدند، در واقع محصول همان سیاستهای غربی بودند که دین را بهعنوان ابزاری برای مقابله با کمونیسم بهکار گرفتند.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر و حضورر نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده، این کشورها با هدف نابودی القاعده و طالبان وارد جنگی شدند که به یکی از طولانیترین جنگهای تاریخ معاصر تبدیل شد؛ اما این حضور نظامی بعد از بیست سال ناکام ماند و نتوانست تروریسم را ریشهکن سازد، از سوی دیگر نتوانست دموکراسی و حقوق بشر را در افغانستان نهادینه کند. در آخر روز افغانستان به دست طالبان سقوط کرد.
کشورهای حاشیهی خلیج فارس مانند عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی که در گذشته حمایتهای مالی و ایدئولوژیک خود را به گروههای جهادی در افغانستان سرازیر کردهاند، بهطور همزمان در داخل مرزهای خود به سمت سکولاریسم و تجدد حرکت میکنند. مراکز تفریحی، دیسکوها، کنسرتها و سبک زندگی مدرن غربی در این کشورها رواج یافته است، در حالی که همین کشورها بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به تغذیهی افراطگرایی در افغانستان ادامه میدهند. این پارادوکس آشکار، نمادی از بهرهکشی سیاسی از دین است.
در دور اول حکومت طالبان، عربستان سعودی یکی از حامیان سرسخت این گروه بود. این حمایت، هم از منظر ایدئولوژیک و هم مالی، نقش مهمی در تقویت طالبان ایفا کرد؛ اما در دو دههی اخیر، عربستان سعودی، زادگاه اسلام و سرزمین پیامبر و خلفای راشدین، بهطور چشمگیری تغییر رویکرد داده است. این کشور که روزگاری بهعنوان پرچمدار اسلام محافظهکار و وهابی شناخته میشد، اکنون به سمت پذیرش ارزشهای مدرن و سکولار حرکت میکند. برپایی رویدادهای فرهنگی چون جشنوارههای موسیقی، نمایشهای مد و فشن، و حتا مجاز شدن رقص و آواز، نمایانگر تفاوت نسلی است که در عربستان در حال شکلگیری است. درحالی که در گذشته، این کشور از گروههای افراطگرا در افغانستان و سایر نقاط حمایت میکرد، اکنون در داخل مرزهای خود ارزشهای مدرن غربی را ترویج میکند.
تناقض آشکار اینجاست که گروههای افراطگرایی جهادی، که با شعار دفاع از اسلام و مبارزه با ارزشهای غربی به میدان آمدهاند، نه در عربستان که اکنون صحنهیی از این ارزشهای غربی شده است، بلکه در افغانستان حضور دارند. درحالی که در عربستان، شراب، موسیقی، مد و تفریحات آزادانه در حال گسترش است و جوانان سعودی بهطور روزافزون از این آزادیها لذت میبرند، جهادگران در افغانستان در جایی که زنان در حبس خانگی قرار دارند، موسیقی ممنوع است و نماز اجباری است، به جهاد میپردازند. این پارادوکس نشان میدهد که جهاد در افغانستان دیگر نه پاسخی به تهدیدهای دینی، بلکه ابزاری برای تحقق اهداف سیاسی و استراتژیک است.
بههمین ترتیب، قطر که میزبان دفتر سیاسی طالبان است، از یک سو نقش میانجیگرانهیی در مذاکرات صلح این گروه ایفا میکند و از سوی دیگر، بهعنوان یکی از مراکز مهم اقتصاد مدرن و سبک زندگی غربی در منطقهی خلیج فارس شناخته میشود. دوحه، پایتخت این کشور، صحنهیی از زندگی مدرن و تجملاتی است که با مفاهیم جهادی که در افغانستان تبلیغ میشود، در تضاد کامل قرار دارد.
امارات متحدهی عربی نیز که در بسیاری از زمینهها بهعنوان یکی از کشورهای پیشرو در خاورمیانه شناخته میشود، آزادیهای اجتماعی گستردهیی را برای ساکنانش فراهم کرده است. از آزاد بودن مصرف الکل تا برگزاری جشنوارههای موسیقی و رویدادهای بینالمللی که با ارزشهای مدرن همخوانی دارند، امارات به الگویی از تلفیق اقتصاد مدرن و زندگی غربی تبدیل شده است. با این حال، این کشور نیز نقش مهمی در تأمین مالی و حمایت از برخی گروههای جهادی در افغانستان و مناطق دیگر ایفا کرده است.
ترکیه، که خود را بهعنوان یک کشور اسلامی اما سکولار معرفی میکند، نیز در این معادله جایگاه ویژهیی دارد. این کشور، که در سالهای اخیر شاهد افزایش آزادیهای اجتماعی بوده است، از فِشن تا موسیقی و حتا صنعت توریسم جنسی، بهطور گستردهیی پذیرای ارزشهای مدرن غربی شده است. درحالی که استانبول بهعنوان یکی از مدرنترین و آزادترین شهرهای جهان اسلام شناخته میشود، ترکیه بهطور مستقیم و غیرمستقیم از گروههای جهادی در افغانستان و دیگر مناطق جنگی حمایت کرده است. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، با بهرهبرداری از احساسات دینی و ملیگرایانه در داخل و خارج از کشور، سیاستی دوگانه را دنبال کرده که از یک سو به تقویت گروههای افراطگرا منجر شده و از سوی دیگر، به تحکیم جایگاه ترکیه بهعنوان یک قدرت منطقهیی کمک کرده است.
آنچه مسلم است، مفاهیم و آموزههای دین اسلام در سرتاسر تاریخ آن زمینهساز و بسترساز خشونت بوده است؛ کشتار و قتلهای بیرحمانه و تجاوز را بهنام جهاد توجیه کرده است. این مسأله، بهویژه در رفتار کشورهای منطقه مشهود است؛ جایی که استفاده ابزاری از دین بهمنظور پیشبرد منافع سیاسی به وضوح قابل مشاهده است. قدرتهای منطقهای و غربی، هر یک بهنوعی از مفاهیم دینی برای مشروعیتبخشی به مداخلات خود در افغانستان استفاده کردهاند. این وضعیت نشاندهندهی آن است که دین در بسیاری از موارد نه بهعنوان یک آموزهی معنوی، بلکه بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی و ژئوپلتیکی بهکار گرفته شده است. در این میدان، گروههای افراطی نهتنها با مظاهر واقعی ضدیت با دین نمیجنگند، بلکه در کشوری فعالیت میکنند که از نظر اجتماعی و فرهنگی، یکی از بستهترین و سرکوبگرترین جوامع جهان به شمار میرود. این جهادگران در افغانستان، جایی که زنان از ابتداییترین حقوق خود محروم هستند و جوانان به ماشینهای جنگی تبدیل شدهاند، حضور دارند.
طالبان، بهعنوان یکی از گروههای برجسته در این عرصه، از آموزههای اسلامی برای توجیه سرکوب زنان، ممنوعیت موسیقی و کنترل شدید بر رسانهها استفاده میکنند. از سوی دیگر، گروههای رقیب نیز بهکارگیری همین مفاهیم را برای مشروعیتبخشی به خشونتهای خود برگزیدهاند. این وضعیت بهطور فزایندهیی نشان میدهد که دین، بهویژه در جوامعی که از بیثباتی سیاسی رنج میبرند، به ابزاری برای کنترل و سرکوب تبدیل شده است.
در نهایت، آنچه در افغانستان بهعنوان جهاد مشاهده میشود، دیگر پاسخی به تهدیدهای دینی یا فرهنگی نیست، بلکه ابزاری برای حفظ بیثباتی و ادامهی ساختارهای نابرابر است. درحالی که کشورهای منطقه بهسرعت به سمت پذیرش ارزشهای مدرن حرکت میکنند، افغانستان بهعنوان قربانی اصلی این بازیهای سیاسی مانده است؛ جایی که دین تنها یکی از ابزارهای مشروعیتبخشی به خشونت و افراطگرایی است و مردمان افغانستان، بهویژه زنان و جوانان، همچنان در حصار این بازیها گرفتار ماندهاند.