نویسنده: سائمه سلطانی
فمینیستهای اسلامی چه دسته افراد یا گروههاییاند؟
در نخست به این نکته باید اشاره کرد که این گروهها نظر به ماهیت ارتجاعیشان با لقب «فمینیسم و فمینیست» هم مشکل اساسی دارند و به ندرت دیده میشود که موضعشان را با این لقب اعلام کنند. اینکه چرا با وجود این نکته بازهم آنها را فمینیست اسلامی یاد میکنیم، بر میگردد به دستهبندی و سادهسازی توضیح جریانهای مدعی دفاع از زنان در کشورهای مختلف.
فمینیسم اسلامی جریانی است که تلاش دارد با ایجاد بحث تفسیر و تعبیر درست و نادرست از احکام پایهیی و مردسالار اسلام، ماهیت ضد زن این دین را پنهان کند. این جریانها میخواهند از دینی که بنیادش برتریدهی بر مرد، ستم بر زن و اقلیتهای جنسیتی است، با استدلالهای سطحی و بیربطی دفاع کنند.
خوب، اگر بخواهیم بهطور مشخص روی این افراد و گروهها در افغانستان تمرکز کنیم، میتوان به کمیتهی حقوق بشر افغانستان، زنان بلندپایهی دولتی، خبرنگاران، اکثریت فعالین مدنی و زنان مرتبط به انجوهای دورهی جمهوریت، اشاره کرد.
فوزیه کوفی در برنامهی «گفتمان نهاد دفاع»، که از سوی افغانستان اینترنشنال منتشر میشود، در بخشی از گفتههایش میگوید: «بدترین نوع استفادهی ابزاری توسط طالبا شده؛ بهخاطر ازیکه طالبا تعریفشان از دین یک تعریف به انحراف است، نی! د هیچ کشور اسلامی دگه فعلاً شما وضعیتی ره که زنهای افغانستان دارند، ندارین.»
همچنان در قسمت دیگر میگوید: «تصویری که از اسلام اینا ارائه کدند، یک اسلامگریزی ره طالبا ایجاد کدند که تعداد زیاد حالی فکر میکنن که اسلامی ره که طالبا بر ازینا تعریف میکنه اصلاً قابلقبولشان نیست.»
فوزیه کوفی از جملهی فمینیستهای اسلامی است که عمداً یا از سر ناآگاهی میخواهد بنیاد احکام ضد زن اسلام را اشتباهِ تفسیر طالبان عنوان کند؛ در حالیکه آپارتاید جنسیتی در ماهیت ادیان سامی، بهویژه اسلام وجود دارد. انکار این امر یک اقدام هدفمندانه از سوی اسلامیون، چه از نوع روشنفکران اسلامی و چه از نوع فمینیستهای اسلامی است، که میخواهند با آوردن این موضوعات بیاساس چون تفسیر نادرست و اسلام واقعی، چهرهی تکجنسیتی و مردسالار اسلام را ماستمالی کنند. برای اثبات این ادعا، که این عمل فمینیستهای اسلامی ماستمالی است، به این مثالها دقت کنید: در اسلام مردان آزادی و حق جنسی دارند و میتوانند همزمان با چهار زن عقد دایمی داشته باشند و از «مزایای» عقد موقت و کنیز جنسی نیز بهرهمند شوند؛ اما در جانب مقابل، زنان در هر حالت بهجز یک مرد حق بیشتری ندارند. خوب دیدِ آنهایی که خود را بهنحوی مسلمان منطقی میشمارند در برابر نقد این بیعدالتی جنسیتی این است، که مردان نمیتوانند به همین سادگی چهار زن بگیرند و هر کدام از این احکام اسلامی شرایط خاص خود را دارند.
بنابراین بپرسیم که آیا اسلام واقعی شما همین است؟ همینکه فرقش با آن دسته اولی فقط در تکمیلکردن شرایط است؟
یعنی هدف این است که چندهمسری مردان یا لذتجویی از زنان امر معقولی است و صرفاً اشکال در تکمیل بعضی معیارات توسط مردانی است که میخواهند از این حق داده شده برایشان استفاده کنند؟
اما اینکه هیچ مشکلی را حل نکرد؛ چون موضوع تبعیض جنسیتی است که اسلام میان جنسیتها گذاشته است. حالا چطور میتوانیم این مشکل را حل کنیم وقتی باور داریم آنچه در حکم آمده هیچ مشکلی ندارد و اشکال در طریقهی اجرای حکم است؟
حالا اینجا حتا اگر همان موضوع تفسیر نادرست طالبان را با تفسیر درست آنهایی که باور دارند مفسران درست اسلاماند، با هم مقایسه کنیم، چیزی از پابرجایی انتقادمان بر این موضوع کم نمیکند؛ زیرا در هر صورت هردو طرف باور دارند آزادی جنسی مردان و محدودیت جنسی زنان یک امر عادی است؛ اما دستهی دومی یا مدعی اسلام واقعی با یک تأکید آن را درست تلقی میکنند که اگر مردان مایلاند از آزادی جنسیشان استفاده کنند، باید شروط آن را نیز داشته باشند.
یا در قسمت موضوع حجاب؛ روشنفکران دینی و مدعیان اسلام واقعی باور دارند که در اسلام حجاب و ماندن در عقیدهی اسلامی جبری نیست و هر کسی بدون هیچ نوع ترسی میتواند حجاب نداشته باشد و ترک دین کند. برای دفاع از این ادعا، بر طبق آیه ۲۵۶ سورهی بقره تذکر میدهند که «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»؛ یعنی در دین هیچ اکراه یا اجباری نیست.
خوب برای بررسی این لاپوشانی فقط به این فکر کنیم که «مرتدینی که اسلام را ترک کردهاند» یا آنهایی که احکام اسلام را نقض میکنند چه سرنوشتی خواهند داشت؟
در سورهی نساء، آیه ۵۶ آمده است که «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِنَا سَنُدْخِلُهُمْ نَارًا کُلَّمَا خَارَجُوا مِنْهَا فَأُعِیدُوهَا فِی رَحْمَتِی جَزَاءً وِفْقًا لِّمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛ ترجمه: «کسانی که به آیات ما کافر میشوند، به زودی آنان را به آتش خواهیم انداخت؛ هر بار که از آن خارج شوند، به آن باز خواهند گشت به عنوان جزایی برای آنچه که انجام دادهاند.»
آیا تهدید عصیانگران و مرتدین به انداختن در دوزخ به تنهایی برای اثبات جبریبودن دین و احکام آن کافی نیست؟
پس چطور میتوان ادعا کرد که در اسلام واقعی و در تفسیر درست آیات قرآن جبری وجود ندارد و این طالبان و حکومتهای اسلامیاند که دین را جبری میکنند؛ درحالی که در فوق به وضاحت توضیح دادم که چگونه نفس اسلام بر اساس جبر گذاشته شده است!
محبوبه سراج، شکریه بارکزی، شهرزاد اکبر، سیما سمر و امثال آنها عین فوزیه کوفی موضع دارند.
متأسفانه همینها در خیزش زنان علیه حاکمیت دوم طالبان نقش اساسی داشتند و به همین دلیل زنان بیشتر با شعارهایی به خیابان میآمدند که بیان میکرد آنها مخالف احکام ضد زن اسلام نیستند بلکه مخالف تطبیق آن احکام توسط طالباناند؛ مثلا تعدادی از آنها میگفتند که ما حجاب داریم و نمیخواهیم حجابی را که طالبان میگویند بر تن کنیم.
با چنین موضعی واضح میشود که آنها مخالف حجاب اجباری نیستند، بلکه مخالف تطبیق و شکل متفاوتی از پوشش جبری توسط طالباناند.
با رویکرد فمینیسم اسلامی جنبش نوپای زنان افغانستان با ابهام بزرگی مواجه خواهد شد؛ از جمله اینکه زنان تا زمان نامعلومی از رسیدن به نقطهی مرکزی مشکل، که همانا قرآن و شریعت اسلاماند دور خواهند ماند؛ مبارزه، انرژی و زمان آنها در مسیرهای انحرافی چون جستن رهایی در مرکز استبداد یا اسلام ضایع خواهند شد.
زمانی که طالبان زنان را از رفتن به مکتب و دانشگاه منع کردند، همین جریان فمینیسم اسلامی بازهم با رویکر «تفسیر درست اسلامی» کلمهی «اقْرَأْ» را که آیهیی از سورهی علق است شعار قرار دادند. در این مورد خوب است فراموش نکنیم، اقرا، آنچنانی که اسلامیون تلاش دارند تا ثابت سازند، اسلام دین علممحوری و پژوهش است، اشتباه آشکار است؛ زیرا منظور از بخوان به معنای خوانش کلام خدا توسط محمد بود نه جستوجو و خوانش علمی؛ در غیر آن چرا باید در اسلام سزای آنهایی که سراغ علم و تفکر رفتهاند جز تهدید به افکندن به آتش جهنم نیست؟ چرا آنانی که با تکیه بر منابع علمی احکام غیر علمی قرآن را نقد میکنند، بهنام مرتد، وعدهی رفتن به آتش جهنم را دریافت میکند؟
از این که بگذریم و فرض کنیم اسلام مدافع آموختن علم فرادینی است و کلمهی اقرا محدود به کلام خدا نیست چرا متفکران مسلمان چون سلمان رشدی که از روی تفکر و علم منتقد اسلاماند تهدید به قتل میشوند؟ همینطور چرا این علمی که میگویند بر زن و مرد فرض است، نخست به علوم دینی خلاصه میشود؟ در قدم دوم چرا این حدیث محمد، فرض بودن علم بر زن و مرد، با سایر احادیث در تضاد قرار میگیرد؛ به عنوان نمونه در این حدیث که جواز بیرون رفتن زن را محدود به رضایت همسر کرده است:
«هنگامی که زن بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود، فرشتگان آسمان و زمین و همچنین پرندگان آسمان تا زمانی که به خانه بازگردد، او را لعنت میکنند.» سنن ابوداود، کتاب نکاح، حدیث ۲۱۴۶.
این حدیث محتوای حدیثی که علم بر زن و مرد را فرض میکرد را نقض میکند؛ یعنی زنان نمیتوانند به فراگرفتن علم بپردازند، مگر اینکه اجازه شوهرانشان باشد. بالاخره اگر چنین تناقضها و احکام ضد و نقیض در اسلام وجود نمیداشت، امروزه چرا زنان در کشورهای اسلامی اکثریت قشر بیسواد را تشکیل میدادند؟
حتا اگر فرض کنیم مورد فوق هم نبود و اسلام در خصوص تعلیم با زنان و مردان رویهی متعادلی داشت و استدلال فمینیستهای اسلامی هم موجه بود، بقیه احکام جنسیتزدهی اسلام را چگونه توجیه میتوانستید؟ مثلا موضوع آزادی جنسی برای مردان و استبداد جنسی برای زنان را؟ موضوع حق طلاق را؟ موضوع حضانت و سرپرستی فرزندان را؟ موضوع حق کار را؟ موضوع ناقص بودن عقل زنان را؟ موضوع قاضی نشدن و رهبر نشدن زنان را؟ موضوع میراث زنان را؟ موضوع قیممآبی مردان را؟ موضوع حجاب بر زنان و مسئول حفظ نجابت جامعه قرار دادن زنان را؟ موضوع تحمیل کار خانگی بر زنان و محکوم کردن آنان به سرویسدهی جنسی به همسران/مالکانشان را؟ و دهها موارد دیگر. این ها را با چه استدلال اسلامی میتوان توجیه و حمایت کرد؟
اکثریت این زنان حرف از برقراری دموکراسی و انتخابات میزنند و گویا حامی آناند؛ اما آیا آنها را گاهی مورد پرسش قرار دادهاند که جزو اساسی دموکراسی به حاشیه کشیدن دین از قدرت عالی و سیاست است؟
چرا در زمان جمهوریت و در زمان فعلی که بازهم شریعت حاکم است، هیچگاه انتقادی بر لنگر سنگین دستگاه شریعت اسلامی نکردند، که همه روزه زنان را به جرم استفاده از حق جنسی و یا فرار از خشونت خانواده، ازدواج اجباری و تجاوز خانوادگی به زندانها میانداختند و در محاکم اکثراً دعواها را به نفع مردان خاتمه میبخشیدند و در برابر، دوسیههای دعوای زنان را حتا تحویل نمیگرفتند.
بنا بر این، فمینیسم اسلامی را میتوان از سه منظر ایدئولوژیک، عملی و تئوریک نقد کرد.
نقد ایدئولوژیک فمینیسم اسلامی
از این منظر میتوان گفت که اسلام در نفس و ماهیت خودش پدرسالارانه و مردسالارانه است؛ این حقیقت را در مراجع مقدس اسلامی همچون قرآن، حدیث، اجماع، قیاس و ساختارهای فقهی به وضوح میتوان مشاهده کرد. تبعیض جنسیتی در ساختارهای شریعت ذاتاً نهادینه شدهاند و هرنوع تلاش برای بازخوانی و تفسیر آن بیفایده است و عوامفریبی. از طرفی دین به عنوانه یک سیستم اعتقادی ناقض حقوق فردی است و در برابر زنان و اقلیتهای جنسیتی برخورد شدیدتر و تندتری دارد. بنابراین رسیدن به برابری جنسیتی از چارچوب اسلامی یک فریب محض خواهد بود.
نقد عملی
معمولاً جریانهای فمینیسم اسلامی متأثر و متمایل به ساختارهای قدرتاند و اغلب توسط جریانهای متمرکز و مسلطی حمایت میشوند که خود عامل ستم و بیعدالتی بر زناناند. از این رو، این احتمال نیز وجود دارد که فعالیت فمینیسم اسلامی بیشتر به نفع مشروعیت همین جریانها باشد تا انگیزه واقعی برای عدالت جنسیتی.
سازش با اقتدار مذهبی از شاخصهی دیگری فمینیستهای اسلامی است. آنها به جای به چالشکشیدن نهادهای حاکم مذهبی، اغلب برای سهیم شدن در قدرت با آنها وارد معامله و سازش میشوند تا نقد مردسالاری مذهبی و پرداختن به نقد و محکومیت ریشههای مذهبی ستم جنسیتی. به همین دلیل یکی از شعارهایی که در بعضی از تظاهرات ضد طالبانی شکل گرفت همین بود که زنان خواهان مشارکت سیاسیاند.
موضوع مهمتر این است که در هیاهوی این جریان مدافع حقوق زنان، مسئله زنان مدرنگرا و زنان ناباور همواره نادیده گرفته میشود و حتا با دید تحقیرآمیزی که با نفرتهای مردسالارانه آمیخته است به آنها نگریسته میشود.
نقد تئوریک
معضل اساسی فمینیسم اسلامی در چگونگی تعریف موضع دفاعی آنها از حقوق زنان با تکیه بر نهاد دینی است. دفاع از حقوق زنان و مبارزه برای عدالت جنسیتی موضوعاتیاند که در نخستین مراحل به نقد نهادهای دینی میپردازند، حالا یک موضع متناقض از همآمیختگی دو عنصر که همدیگر را مستقیماً نفی میکنند چگونه میتواند عقلانی به نظر برسد؟
در روش تفسیرگرایانهی فمینیسم اسلامی بر علاوهی نقدهایی که در اوایل مقاله وجود دارد، این را هم اضافه کنم که در متون مقدس اسلامی هیچنوع انعطافپذیری وجود ندارد که بتوان تفاسیر زنگرایانه از آنها ارائه داد و اوضاع را تحت کنترول درآورد. از سویی محتوای مردسالارانهی اسلامی این اجازه را نخواهند داد تا تفاسیر زنگرایانه از متون مقدس آنها بیرون کشید.
و در قدم اخیر، این جریان خواسته یا ناخواسته به تداوم سلطه و جباریت اسلامی بر سرنوشت تلخ زنان کمک و همدستی ارائه میدهد تا اجرای هرنوع منفعتی دیگری به نفع وضعیت زنان. به همین دلیل فمینیسم اسلامی در اکثر موارد، خود تبدیل به یک مسأله در مسیر مبارزهی زنان میشود تا بازوی برای پیشروی مبارزات.