نویسنده: سائمه سلطانی
شماری از اعضای «جنبش تحول تاریخ زنان افغانستان» در شهر کابل در اعتراض به بستن انستیتوتهای آموزشی صحی، در اقدامی نمادین عکسهای اعضای طالبان را همراه با کلمهی «لا إله إلا الله محمد رسول الله» به آتش کشیدند.
در یک حرکت اعتراضی دیگر شماری از زنان و دختران دانشجو در ولایت کاپیسا در اعتراض به ممنوعیت آموزش دختران در انستیتوتهای طبی یونیفرمهای سفید پزشکی خود را آتش زدند.
در ماه جدی سال ۱۴۰۰ خوشیدی، زنان و دختران معترض افغانستان، در اعتراض به احکام زنستیزانهی طالبان، چادرهای خود را به آتش کشیدند. شعاری را که دختران در آن اعتراض همرسانی کردند این که بود که «چادری هویت من نیست؛ هویت من شجاعت من است».
این حرکتهای جسورانه نمادی از مبارزه علیه سلطه و سرکوبی است که نظام حاکم به زنان و جامعه تحمیل کرده است. تاریخ نشان داده است که نابودی نمادهای قدرت و استبداد، یکی از شیوههای مهم در مقاومت تودهها علیه جباریت بوده و بهعنوان اقدامی برای تضعیف مشروعیت قدرت مرکزی عمل کرده است.
در تاریخ، بسیاری از نمادهایی که بیانگر ظلم، تمامیتخواهی، استبداد و استثمار بودهاند، به نشانهی اعتراض و مقاومت مورد حمله قرار گرفتهاند. حجاب اجباری و قرآن، از جملهی این نمادها است که بارها به نشانهی اعتراض به استبداد مذهبی به آتش کشیده شدهاند. تد رابرت گر، در کتاب «شورشها و انقلابها: بررسی تاریخ اعتراضات اجتماعی»، تأکید میکند که نابودی نمادهای حکومتی یکی از مراحل اساسی «بیاعتبار کردن قدرت» حاکم است. او توضیح میدهد که چگونه نابودی نمادهای فرهنگی و بصری قدرت، مانند پرچمها، ساختمانهای حکومتی و مجسمهها، خیزشهای مردمی را به مرحلهیی میرساند که نشان میدهد سلطهی حاکم دیگر قابل تحمل نیست.
تِد رابرت گر در تحلیل خود، به نمونههای تاریخی اشاره میکند. در انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، انقلابیون نمادهای اشرافیت و سلطه مانند قلعهها، بهویژه قلعهی باستیل و مدارک فئودالیسم را نابود کردند. مجسمههای اشراف تخریب و کلیساها، که نماد سلطه مذهبی بودند، ویران شدند. برای نمونه، مجسمه شاه لوئی شانزدهم در میدان کنکورد پاریس پس از اعدام وی نابود شد؛ همچنین مجسمههای شاهان گذشته مانند لوئی چهاردهم مورد حمله قرار گرفتند. کلیسای نوتردام، بهعنوان نماد سلطه مذهبی، و مجسمههای قدیسان در کلیساها و مکانهای عمومی نیز از گزند خشم انقلابیون در امان نماندند.
نمادشکنی در تاریخ معاصر نیز ادامه داشته است. در جریان «بهار عربی»، تخریب مجسمهی معمر قذافی در لیبی یکی از اقدامات شاخص معترضان بود. این تخریب نهتنها نشاندهندهی انزجار از دیکتاتوری او بود، بلکه پیامی روشن به قدرتهای سرکوبگر منطقه دربارهی ناپایداری سلطه بود.
نمادشکنی تنها به مبارزه با استبداد داخلی محدود نمیشود، بلکه در مبارزه با استعمار نیز نقش کلیدی دارد؛ برای مثال، در سال ۲۰۱۵، دانشجویان آفریقای جنوبی در اعتراض به میراث استعماری، مجسمه سیسیل رودز، یکی از چهرههای مهم استعماری بریتانیا در آفریقا، را از میان برداشتند. در آمریکای لاتین و ایالات متحده نیز مجسمههای کریستف کلمب، بهعنوان نماد استعمار اروپایی، هدف اعتراضات و تخریب قرار گرفتند. این اقدامات نشاندهندهی تلاش ملتها برای بازتعریف هویت و مقابله با میراث استعماری و نژادپرستی بود.
در افغانستان و ایران، حجاب و قرآن به نمادهای استبداد، زورگویی، وحشت، و تمامیتخواهی تبدیل شدهاند. آتشزدن حجاب بهدست زنان، در ادامهی همان سنت تاریخی نمادشکنی است که هدف آن تضعیف مشروعیت قدرت حاکم است.
زنان افغانستان در سالهای اخیر، با وجود سرکوب شدید طالبان، به نمادشکنیهایی دست زدهاند که از اهمیت بالایی در مبارزه با هژمونی اسلامی برخوردار است؛ برای مثال، زنان علاوه بر آتشزدن حجاب اجباری، تصاویر هیبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، را نیز بهعنوان نمادی از قدرت مقدس حکومتی به آتش کشیدند. این اقدامات پیام روشنی برای طالبان بود: قدرت آنها در جامعه ریشه ندارد و مقاومت تودهیی علیه این سلطه همچنان ادامه دارد.
یکی از نمونههای برجسته، منیژه صدیقی است که به دلیل شرکت در آتشزدن تصاویر رهبر طالبان، دستگیر و ماهها تحت شکنجه، زندان و تجاوز قرار گرفت؛ اما با وجود آگاهی از چنین سرنوشت تلخی، زنان همچنان آمادهاند که به نمادشکنی ادامه دهند. این اقدامات نشاندهندهی شجاعت بینظیر زنان در مواجهه با استبداد مذهبی است و تأکیدی بر این نکته که مقاومت در عمق جامعه وجود دارد.
نمادشکنی در سالهای اخیر به بخشی اساسی از مبارزات زنان برای حقوق و آزادیهای سلبشدهیشان تبدیل شده است. این اقدامات نهتنها تلاشی برای تضعیف مشروعیت قدرت حاکم است، بلکه فریادی علیه حاکمیت تمامیتخواهی اسلامی و سیاستهای جنسیتزده آن محسوب میشود. زنان افغانستان و ایران با آتشزدن حجاب و دیگر نمادهای استبداد، به صراحت اعلام میکنند که حاضر به پذیرش سلطه نیستند. این مبارزات، مانند دیگر نمادشکنیهای تاریخی، به بازتعریف مشروعیت قدرت کمک کرده و همبستگی میان معترضان را تقویت میکند.
در نهایت، نمادشکنی زنان افغانستان و ایران نهتنها اعتراض به وضعیت موجود است، بلکه بیانیهی روشن از خواست آزادی، برابری و رهایی از زنجیرهای استبداد مذهبی است. این اقدامات، همچنان که در تاریخ دیده شده، مسیر مقاومت و مبارزه برای تغییر را روشن میسازد.