نویسنده: سائمه سلطانی
حاکمیت اسلام سیاسی در افغانستان نهتنها زنان و دیگر جنسیتهای بهرسمیتناشناخته را سرکوب و حذف کرده، بلکه اقلیتهای غیرمسلمان مانند مردم بلورستان (که با نام تحمیلی و استعماری اسلامی «نورستان» شناخته میشود) را نیز هدف نسلکشی و حذف دستهجمعی قرار داده است. مردم بلورستان، که تاریخ در حدود ۱۲۰۰ سالهی مبارزه با استعمار اسلامی داشتند، همواره تحت فشار اسلامگرایان قرار گرفتند. پیش از عبدالرحمان خان، حاکمان اسلامی دیگری چون سلطان محمود غزنوی، امیر تیمور، جلالالدین اکبر، و شیرعلی خان نیز به بلورستان حمله کردند و بخشهایی از این منطقه را با زور شمشیر مسلمان ساختند؛ اما ضربهی نهایی و اصلی را عبدالرحمان با جاریکردن سیلابی از خون وارد کرد.
پس از این نسلکشی، اسلام بر بلورستان حاکم شد و نام استعماری «نورستان» بهعنوان نمادی از هویت اسلامی بر این جغرافیا تحمیل گردید. به دستور عبدالرحمان، بخشهای وسیعی از این منطقه به فرماندهان پشتون سپرده شد. زبانهای بومی و متنوع بلورستان سانسور و ازبین رفت و زبان پشتو بر آنها تحمیل گردید. جامعهی متکثر بلورستانی به جامعهی تحمیلی و قالبشدهی اسلام فاشیستی مبدل شد. بلورستانیها همچون هزارهها قربانی استعمار اسلامی و پشتونیسم شدند: گروهی به جرم مقاومت کشته شدند، عدهیی مجبور به ترک دیار گشتند و کسانی که آنجا ماندند، بین دو گزینهی پذیرش اجباری اسلام و زندهماندن یا رد آن و مرگ، انتخاب سومی نداشتند.
هندوها و سیکهای افغانستان نیز از دیگر اقلیتهایی هستند که با حاکمیت طالبان، اسلام، شریعت و قرآن مجبور به ترک دستهجمعی خاک خود شدند. یهودیان افغانستان نیز اغلباً به اسرائیل پناهنده شدند، اگر اندکی از آنها نتوانستند فرار کنند، احتمالاً به خودسانسوری هویتی روی آورده و در خفا به مذهب خود ادامه میدهند؛ اما هیچ نشانی از این گروه در افغانستان نمانده است.
هزارهها، بهعنوان یک اقلیت مذهبی همواره هدف نسلکشی بودهاند و قربانی فاشیسم فرقهگرای اسلام حنفی قرار گرفتهاند. سابقهی نسلکشی هزارهها به بیش از یک قرن میرسد. شاید بتوان گفت که بخشی از این نسلکشی به دلیل ظاهر هزارهها است، اما این ادعا چندان استدلال قوی ندارد؛ چرا که هزارههای سنیمذهب و ازبیکها که از نظر ظاهری شباهت زیادی به هزارههای شیعهمذهب دارند، در این کشور وجود دارند. آیا تا به حال یک هزاره سنیمذهب یا یک ازبیک به دلیل ظاهرشان در وسط راه سر بریده شدهاند؟ آیا تا به حال در مراسم عروسیشان حملات انتحاری انجام شده است؟ آیا فرزندانشان در مدارس، مراکز آموزشی و باشگاههای ورزشی مورد حملهی انتحاری قرار گرفتهاند؟ آیا زنان و نوزادانشان در زایشگاهها به گلوله بسته شدهاند؟
خیر! هیچ هزارهی اهل سنت و هیچ ازبیکی با چنین حملات سازمانیافتهیی مواجه نشدهاند. این فقط هزارههای شیعهمذهب اند که بر اساس فاشیسم فرقهیی و انشعابی اسلام، بهصورت زنجیرهیی در همهجا نسلکشی میشوند.
فشرده اینکه اسلام سیاسی، از زمان تولدش تا به همین روز، همواره فاشیسم دوسویهیی را با خود حمل کرده است: فاشیسم دروناسلامی و فاشیسم بیروناسلامی. درون اسلام، به دلیل انشعابات فرقهیی، همواره حس برتری یک فرقه بر فرقههای دیگر وجود داشته است. هر فرقهیی که قدرت را به دست گرفته، به سرکوب و جذب اجباری، حذف دیگر فرقهها و در نهایت نسلکشی و آزار آنها پرداخته است.
دو مثال زنده از این فاشیسم دوسویه یا دوسره: رژیم فاشیستی اسلام شیعی در ایران، که نهتنها مسلمانان غیرشیعه را سرکوب میکند و ازبین میبرد، بلکه ناباوران، یهودیان و مسیحیان را نیز ترور، زندانی و مورد آزار قرار میدهد. مثال دوم حکومت فاشیستی حنفی طالبان است که ناباوران را زندانی، اعدام و شکنجه میکند و هندوها و سیکها را مجبور به تبعید اجباری میکند. اما فاشیسم دروناسلامی، نسلکشی هزارههای شیعه را به اجرا میگذارد و سلفیها را سرکوب میکند. اسلام سیاسی در هرجایی که به قدرت رسیده، این فاشیسم خونین دوسرهی داخلی و بیرونی را با خود حمل کرده است.
برای توقف نسلکشی هزارهها، تنها راه ممکن، «نه» گفتن به اسلام سیاسی در هر شکل آن است.