تنهایی

نویسنده: فرید ارشاد
گاهی تنهایی «شدن» است، گاهی پرت‌شدن!
تنهایی یا خلوت‌طلبی! این حس برای من هر روز فراتر از دیروز احساس می‌شود، این‌که چقدر تنها هستی و چقدر جامعه با تو بیگانه است و چقدر از حرف‌هایی پر هستی که هرگز نمی‌توانی بگویی. اندک سخن بر لب بیاوری همه ازت دور و متنفر می‌شوند و با سخنانت بیگانگی می‌کنند. انگار تو از شهر و فرهنگ غریبه آمدی و داری با زور وارد فرهنگی می‌شوی که هرگز تو را نمی‌پذیرد.
آری، در درون انبوه مردم، حس تنهایی چقدر وحشتناک است. به قول لارس اسونسن: «احساس تنهایی را نمی‌توان از روی شمار افرادی که ما را احاطه کرده ‌است تعریف کرد، بل‌که بیشتر باید توجه را معطوفِ این مسأله کرد که آیا تعاملات اجتماعی شخص، نیاز او به پیوند با دیگران را ارضا می‌کند یا نه؛ یعنی آیا شخص تعاملات اجتماعی‌اش را معنادار می‌پندارد یا نه.»
اکثر توصیفات تنهایی، سوگوارانه است؛ اما در این میان، بعضی از شاعران و فیلسوفان، ستایش‌هایی هم از آن دارند؛ تنهایی را به نحوی توجیه می‌کنند که البته این تنهایی، تنهایی نیست، بل‌که خلوت است که آن‌ها می‌ستایند.
تنهایی بیشتر با درد یا ناراحتی همراه است؛ زیرا تنهایی تحمیل می‌شود و هیچ‌گاه یک انتخاب نیست. آن‌چه ناشی از انتخاب است خلوت‌گزینی است.
تنهایی در هر گوشه ‌و کنار فضای اجتماعی جای گرفته است. حتا وقتی تجربه‌‌یی را با دیگران در میان می‌گذاری، فقط می‌توانی بخش‌هایی از آن تجربه را در میان بگذاری و هرگز نمی‌توانی به‌طور کامل آن را به دیگران منتقل کنی.
وقتی احساس یأس می‌کنیم و می‌گوییم به‌ تنگ آمده‌ایم، همیشه این ماییم که به‌ تنگ آمده‌ایم، اما این‌که دقیقاً وقتی که به‌ تنگ آمده‌ایم چه حسی داریم، هرگز قابل انتقال به‌شکل کامل به دیگران نیست. ما رابطه‌یی با خودمان داریم که نمی‌توانیم با دیگران داشته باشیم؛ اما آن‌چه عشق و دوستی نزدیک را چنین خیال‌انگیز می‌کند، دقیقاً همین رابطه‌ با «دیگری» است؛ آن دیگری که متمایز از خودِ ماست و نه صرفاً رونوشتی یا سایه‌یی از خودمان، بل‌که شخصی که خویشتن ما را گسترش می‌دهد و امکان نگاهی از بیرون به این خویشتن را فراهم می‌آورد، و بدین‌ترتیب، ارزش و اعتباری به ما می‌دهد که نمی‌توانیم هرگز آن را از خودمان دریافت کنیم.
این واقعیت که شخص دیگر، یک «دیگری» است همان چیزی است که به عشق و دوستی معنا می‌دهد.
یعنی در وجود من یک «منِ» دیگری است که وجود نیست، ولی هست. این «هست» را ما با اندیشیدن و تفکر در خلوت‌گزینی‌ می‌توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم.
تفاوت خلوت‌گزینی و تنهایی را این‌گونه می‌توان بیان کرد: خلوت‌گزینی بریدن از جمع است؛ یعنی عامل و تعیین‌کننده خودت هستی و به انتخاب خودت پدید می‌آید که گاهی می‌توان درددل را در ذیل‌ آن جا داد. اما تنهایی بریدن از جمع است؛ وقتی‌که تو آن «منِ» خود را متفاوت از دیگران می‌بینی و دیگران با خودت، با افکار و رفتارت بیگانه اند، این‌جاست که خود را بیگانه احساس می‌کنی.

به اشتراک بگذارید: