محمد فرهنگ
دوران کودکی را در روستایی در بامیان/ دایزنگی، سپری کردم. از ویژهگیهای مهم آن روستا و روستاهای اطراف آن، نبود تفکیک جنسیتی بود. برای مردمان آن روستاها مرزبندی زنانه و مردنانه یا هراس زن از مرد، وجود نداشت.
مادر من، اگر بیشتر از پدرم در تصمیمگیری و در مدیریت زندهگی نقش و سهمی نداشت، کمتر هم نبود. یادم میآید وقتی مسافرمردی میگذشت، و مادرم در بیرون از خانه مصروف کار بود، جایش را ترک و راهش را کج نمیکرد. اگر مسافر از روستاهای نزدیک بود و شناختی داشت، حال و احوال خانواده و آشناها را از او میپرسید. او را در خانه برای چای و نان دعوت میکرد. همینگونه، به راحتی با مسافران ناشناخته صحبت و برای چای دعوت میکرد. جویای احوال میشد و به پرسشهایش جواب میداد. مهمانمردی اگر در خانه بود، جای زنان جدا نبود و همه در گپوگفت سهم داشتند.
وقتی ختم و خیراتی میبود و یا مراسم خوشیای برگذار میشد، زن و مرد دعوت میشدند و در کارها سهم میگرفتند. مردان و زنان روستا، بسیار به راحتی با هم صحبت میکردند. نگاه جنسی و جنسیتی به زنان وجود نداشت.
آنچه من تجربه کردم؛ آزادی، مصونیت و احترامی که به زنان در آن روستا بود، در کابل وجود نداشت.
بیش از یک سال است که در فرانسه زندهگی میکنم. از مهمترین ویژهگیهای این جامعه تأمین و تضمین آزادی، مصونیت و شرایط کار برای زنان است. بیشتر کارهای اداری در فرانسه در اختیار زنان است و بسیار هم خوب مدیریت میکنند. از این منظر آن روستای بامیان خیلی شبیه جامعه فرانسه است.
این عکسی است که در سال ۱۸۸۱ از یک خانواده هزاره ساکن قندهار گرفته شده است. این توضیح میدهد که در آن زمان جایگاه زن هزاره در کجا بوده است.