نویسنده: سائمه سلطانی
بعد از معاملهی قدرت و روی کار آمدن طالبان، پروسهی جایزهدهی و قهرمانخوانی مدافعان حقوق زن دولتی و انجویی آغاز گردید و زنانی زیادی تحت عناوین مختلف قهرمان حقوق زنان افغانستان معرفی گردیدهاند.
این در حالی است که زنان افغانستان بهطور جمعی از جامعه حذف شدهاند؛ دسترسی آنان به آموزش ممنوع گردیده است، و در صورت بلند کردن صدایشان با مجازات شدید زندان و شکنجه و گاهاً قتل پاسخ داده میشود. کار زنان ممنوع اعلام شد. ورزش برای آنها منع گردید. تفریحگاهها، پارکها و گشتوگذار برای آنان محدود شد. دوختن لباسهای زنانه ممنوع و دکانهای خیاطان مرد زنانهدوز مُهر و مسدود گردید. جسدهای زنان روزانه در گوشه و کنار جادهها و خرابهها و کانالهای آب پیدا میشوند. آمار زنکُشی چه در شکل دولتی، چه در شکل خانوادگی و چه در شکل خودکشی زنان بالا رفته است. آمار تجاوز بر زنان روزبهروز بالا میرود. شلاقزنی و اعدام زنان بهجرم فرار از خانه و روابط جنسی، در محضر عام اجرا میشوند. وضعیت زنان در افغانستان اینگونه است.
اما آن طرف جهان، زنان مدافع حقوق زن، به باور خودشان، روی استیژهای مفشن و فرشهای قرمز دعوت میشوند و با اعطای جایزه و لقب قهرمان تقدیر میشوند. این زنان در این استیژها طوری معرفی میشوند که گویا برای زنان افغانستان کاری کرده و عرق ریختهاند و آنان را از بدبختی نجات دادهاند. حال آنکه وضعیت زنان همانطور که ذکر شد، در وخامت محض قرار دارند و آنان مرگ را بر این زندهماندن ترجیح میدهند؛ اما مدافعان خودخوانده، روی استیژ با لباسهای برند غربی یا لباسهای گرانبهای دستدوزیشدهی افغانستانی که محصول دسترنج زنان کارگر استثمار شدهاند، از خواست زنان افغانستان میگویند؛ بسیار ساده و سطحی میگویند زنان افغانستان تحت رنج و ستم قرار دارند، اما توضیح نمیدهند چگونه. میگویند زنان افغانستان خواهان بازشدن دروازههای مکاتب، دانشگاهها و مشارکت سیاسیاند.
بسیار خوب!
از این زنان باید پرسید، دفاع از باز شدن نهادهای آموزشی زیر چتر یک حکومت ایدئولوژیک بهشدت مذهبی چه منطقی دارد؟
تاریخ حکومتهای اسلامی را نخواندهاید که چگونه از مسألهی آموزش برای استحکام پایههای نظام توتالیتریستیشان در جوامع استفاده کرده و برای شستشوی ذهنی جمعی تودهها کار گرفتند؟
تحت سایهی این نظام بهجای اینکه از دور نگهداشتن جامعه، بهخصوص اطفال، نوجوانان و جوانان سعی شود، چرا بر بازگشایی آن تأکید میگردد؟
تحققیابی چنین خواستی صد البته که برای نسل نسل این خاک و جهان یک تهدید عمیق خواهد بود؛ زیرا میلیونها کودک، نوجوان و جوان با آموزشهای مذهبی مبدل به مجریان آیندهی اسلام سیاسی خواهند شد.
بههرحال، دلیل تذکر همهی این نکات بستگی به روایت فمینیسم مرکز و امپریالیستی دارد که چگونه آنها از روایات پیچیده و عمیق ستم بر زنان عبور میکنند و تأکید بر خواستها و مطالبات طبقاتیشان دارند.
برای فهم عمیقتر، از تقاطع ستم بر زنان هزاره یادآوری میکنم: زنان هزاره هنگام حاکمیت طالبان در افغانستان بیشترین مقاومت را انجام دادهاند. آنها در عین اینکه از سوی طالبان با بدبینی و انگیزهی زنان سرکش، که در ادبیات اسلامی بیحیا و فاحشه اطلاق میشود، دستگیر، زندان، شکنجه و کشته میشدند، بر علاوهی آن با انگیزهی فاشیسم قومی همچنان به آنها نگریسته میشود و همینطور با فاشیسم فرقهگرای اسلامی یا تضاد انشعابی، اسلامی میان تسنن و تشیع.
هزارهها بنابر ساختار فاشیستی دولتهای حاکم، عمدتاً نقش سیاسی نظامی و اقتصادی سنگینی در کشور نداشته و اکثراً مشمول طبقات محروم جامعه شناخته میشوند. بنابراین، زنان هزاره بر علاوهی ترور، زندان، شکنجه و تبعیض دولتی و غیردولتی با فشار کمرشکن طبقاتی نیز مواجهاند. هنگامیکه بگیر و ببند زنان بهبهانهی عدم رعایت حجاب اجباری توسط طالبان آغاز گردید، زنان تاجیک و هزاره بیشترین کسانی بودند که در این بگیر و ببند به زندانهای طالبان افگنده شدند.
بعدها فاشیستان مجاهد قومی تاجیک و پشتون به مردان هزاره با جملات و متنهای رکیک مردسالارانهی ناموسی فشار وارد میکردند تا جلو عصیانگری زنان قومشان را بگیرند و بهاصطلاح بهسرشان بزنند تا دیگر سر بالا نتوانند. البته هدف فاشیستان تاجیک مشخص بود. آنها میخواستند مردان هزاره را با تحریکهای ناموسی به جبههی مقاومت در جنگ علیه طالبان بکشانند تا این جبهه اگر پیروز شود، مردان هزاره هم بتوانند زنان یا به اصطلاح آنها «ناموس»شان را از دستدرازی طالبان نجات بدهند. این تکنیک تا جایی کار کرد و یک تعداد مردان سنتی هزاره طعمهی این دام شدند. یکی از این مردان بهنام علی کریمی نوشت: «زنان هزاره در افغانستان به هیچ صورت نباید در تظاهرات شرکت کنند… طالبان زنان تظاهراتچی را فیالفور دستگیر میکنند و خدا میداند در زندان چه روزی بر سر آنها میآورد. مدنیگگهای غربنشین هم نباید از اینها قهرمان بسازند و این زنان درمانده را شیرک شیرک کنند.» او صریحاً از جایگاه پدرسالارانهی قومی به زنان هزاره حکم صادر میکند و مردان هزاره را در برابر زنان خانوادهیشان با انگیزهی حفاظت از ناموس توسط قیم، بر میانگیزاند. بالاخره، زنان هزاره همزمان از سوی حکومت طالبی، مردان فاشیست بیرون قومی، موقعیت طبقاتی، پدرسالاران درون قومی، فشار خانوادگی، زنبودن، هزارهبودن، و زن سرکش و معترض مورد ستم و تبعیض و فشار چندگانه قرار میگیرند.
زنان معترض تاجیک نیز با عین موقعیت قرار دارند. زرمینه پریانی به عنوان زن معترض که به مردسالاری قوم خودش و بقیه اقوام تاخت و آنها را نقد کرد، از آدرسهای مختلفی درونقومی و بیرونقومی مورد حمله قرار گرفت. او تجربهی شکنجهی زندان طالب را منحیث یک زن تاجیک دارد و از برهنهشدنش توسط طالبان در زندان افشاگری کرد.