خشونت جنسی؛ افسانه‌ی بکارت و آزمون‌های تحقیرآمیز

نویسنده: فرزانه پناهی
یکی از باورهای ریشه‌دار و آسیب‌زا در جوامع سنتی، افسانه‌ی خونریزی در شب زفاف است که به‌عنوان نشانه‌یی «باکره‌گی» زنان پنداشته می‌شود. این توهم که به‌عنوان یکی از ابزارهای کلیدی برای کنترل اجتماعی و فرهنگی بدن زنان به کار گرفته می‌شود، نه‌تنها از منظر علمی بی‌پایه است، بل‌که بازتاب‌دهنده‌ی ناآگاهی تاریخی و تحمیل مفاهیم نادرست درباره‌ی بدن زنان است.
در سیستم‌های مردسالار، بدن زنان به‌مثابه‌ی میدان نبردی برای تثبیت شرافت و حیثیت خانوادگی تعریف می‌شود. «پرده‌ی بکارت» در این چارچوب، به‌عنوان نمادی از پاکدامنی و وفاداری زنانه، تقدیس شده و از زن انتظار می‌رود که در اولین تجربه‌ی جنسی خود، این «علامت» را به نمایش بگذارد؛ اما از منظر آناتومیک، پرده‌ی بکارت (هایمن) ساختاری با تنوع گسترده است که به هیچ‌وجه نمی‌توان آن را معیاری برای سنجش پاکدامنی یا فعالیت جنسی پیشین زنان تلقی کرد. این غشاء می‌تواند به‌طور طبیعی وجود نداشته باشد یا در طول زندگی بدون هیچ فعالیت جنسی دچار تغییر شود. در بسیاری از موارد، زنان بدون هیچ‌گونه خونریزی اولین تجربه‌ی جنسی خود را سپری می‌کنند؛ درحالی که در مواردی دیگر، حتا با وجود رابطه‌ی جنسی، هایمن بدون تغییر می‌ماند.
این باور نادرست که خونریزی شب زفاف، نشانه‌ی قطعی باکره‌گی است، با وجود نداشتن اعتبار علمی، به ابزار مخرب در تقویت سلطه‌ی مردسالارانه تبدیل شده است. زنانی که به دلیل فیزیولوژیک طبیعی در نخستین رابطه‌ی جنسی خونریزی نمی‌کنند، به طور ناعادلانه در معرض اتهامات بی‌اساس و خشونت قرار می‌گیرند. این توهم، علاوه براین‌که بدفهمی‌های تاریخی درباره‌ی بدن زنانه را بازتولید می‌کند، زمینه‌ساز تحقیر و قربانی‌‌شدن زنان می‌شود.
در جوامع سنتی، این باور نادرست به‌عنوان یکی از ابزارهای بنیادین برای اعمال سلطه بر بدن زنان مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این ساختارها، مردان از آزادی‌های گسترده‌یی در عرصه‌ی روابط جنسی برخوردارند و رفتارهای آنان نه‌تنها از قضاوت‌های سخت اجتماعی مصون است، بل‌که در بسیاری موارد حتا تشویق و تأیید می‌شود. در مقابل، زنان تحت فشارهای شدید فرهنگی و اجتماعی، ملزم به اثبات «پاکدامنی» خود بر اساس معیارهای تحقیرآمیز و بی‌اساس هستند. این نابرابری جنسی که به‌طور تاریخی تثبیت شده، مردان را از هرگونه پیامد اجتماعی در قبال رفتارهای جنسی‌شان معاف می‌کند. درحالی که زنان برای امری چون عدم خونریزی در شب زفاف مورد سرزنش قرار می‌گیرند. این معیار دوگانه به تقویت الگوهای نابرابر و تثبیت خشونت‌های ساختاری جنسیتی می‌انجامد.


آزمایش بکارت؛ ابزار کنترل و تحقیر
آزمایش بکارت، به‌عنوان یکی از بارزترین ابزارهای خشونت جنسی و جنسیتی، نمادی از تسلط و کنترل بر بدن زنان در بسترهای مذهبی و فرهنگی است؛ کنترلی که در عمق سنت‌های دیرینه و باورهای مردسالارانه ریشه دارد. این آزمایش، که بر پایه‌ی باورهای غیرعلمی و کهن درباره‌ی «ارزش‌گذاری» اجتماعی و اخلاقی زنان بر اساس وضعیت جسمانی پرده‌ی بکارت انجام می‌شود، نه‌تنها از دیدگاه پزشکی بی‌اعتبار است، بل‌که از لحاظ اخلاقی نیز به‌واسطه‌ی نقض آشکار کرامت انسانی و حق بر بدن، به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
در جوامعی مانند افغانستان، که مفاهیمی چون «ناموس» و «پاکدامنی» در هسته‌ی تفکر اجتماعی و مذهبی قرار دارد، آزمایش بکارت به‌عنوان ابزاری قانونی و اجتماعی برای سنجش «شرافت» زنان به کار گرفته می‌شود. این آزمایش تنها یک اقدام پزشکی نیست، بل‌که مکانیزمی است برای تثبیت کنترل مردانه بر بدن و رفتار زنان؛ به‌ویژه در بستر دعاوی خانوادگی یا جنایی. آمارهای رسمی از طب عدلی افغانستان نشان می‌دهد که سالانه صدها زن و دختر، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، به‌اجبار تحت این آزمایش قرار می‌گیرند. این آمار تنها بخش کوچکی از واقعیت پنهان را نمایان می‌کند؛ چرا که بسیاری از این آزمایش‌ها به‌صورت غیررسمی و تحت فشارهای خانوادگی و اجتماعی انجام می‌گیرد و در آمارهای رسمی بازتاب نمی‌یابد.
از منظر علمی، هیچ رابطه‌ی مستقیمی میان وضعیت پرده‌ی بکارت و فعالیت‌های جنسی پیشین زنان وجود ندارد. سازمان بهداشت جهانی و نهادهای بین‌المللی بارها تأکید کرده‌اند که آزمایش بکارت فاقد هرگونه اعتبار علمی است و آن را به‌عنوان نقض آشکار حقوق بشر معرفی کرده‌اند. بااین‌حال، این آزمایش هم‌چنان در بسیاری از جوامع به‌عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی و تثبیت ساختارهای نابرابر جنسیتی به‌کار گرفته می‌شود.
آن‌چه این آزمایش را مخرب می‌سازد، پیامدهای روانی، اجتماعی و فیزیکی آن است. زنانی که تحت این آزمایش قرار می‌گیرند، فشارهای روانی شدید، تحقیر و اضطراب را تجربه می‌کنند و بسیاری از آن‌ها با عواقب جبران‌ناپذیری مواجه می‌شوند. نتایج منفی این آزمایش می‌تواند به طرد اجتماعی، افسردگی و حتا خودکشی منجر شود. در جوامعی که مفهوم «ناموس» به‌طور افراطی برجسته است، نتیجه‌ی منفی آزمایش می‌تواند به خشونت‌های شدیدتری چون قتل‌های ناموسی بینجامد. زنان در این شرایط نه‌تنها قربانی یک سیستم حقوقی و اجتماعی ناعادلانه‌اند، بل‌که به‌واسطه‌ی «ناتوانی» در اثبات پاکدامنی، جان خود را از دست می‌دهند.


این مسأله‌ وقتی که ببینیم مذهب و فرهنگ در مشروعیت‌بخشی به چنین خشونت‌هایی نقش دارند پیچیدگی بیشتری پیدا می‌کند. در جوامع دینی، متون مذهبی بر لزوم حفظ «پاکدامنی» زنان به‌عنوان یک وظیفه‌ی الهی تأکید می‌کند. در این جوامع، بدن زن به‌عنوان نمادی از شرافت خانوادگی تلقی می‌شود و کنترل بر آن به‌مثابه‌ی حفظ آبرو و اعتبار اجتماعی است. این تفکر، زنان را از جایگاه انسانی بیرون کرده و آن‌ها را به ابزاری برای حفظ یا از دست‌دادن شرف مردان و خانواده‌ها تقلیل می‌دهد.
افسانه‌ی پرده‌ی بکارت و آزمایش بکارت هردو بازتابی از ساختارهای مردسالارانه‌یی هستند که در طول تاریخ به‌عنوان ابزارهایی برای کنترل، تحقیر و سرکوب زنان به‌کار رفته‌اند. این دو پدیده، بر اساس باورهای غیرعلمی و نادرست بنا شده‌اند و به‌عنوان مکانیزم‌هایی برای تثبیت سلطه‌ی مردانه عمل می‌کنند. مقابله با این پدیده‌ها نیازمند تغییرات عمیق در ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و حقوقی است. تنها از طریق آموزش، آگاهی‌بخشی و اصلاح قوانین می‌توان به سوی جامعه‌ی عادلانه‌تر و انسانی‌تر حرکت کرد که در آن زنان به‌عنوان انسان‌هایی با حقوق و کرامت برابر شناخته شوند، نه به‌عنوان ابزاری برای حفظ شرافت مردان و خانواده‌ها.

به اشتراک بگذارید: