نویسنده: خاکشا قومشاهی
ضربالمثل «اسب را گم کردن و پی نعلش گشتن»، یادآور موضعگیریها علیه گروه طالبان است و کاملاً به موضعگیریها علیه طالبان صدق میکند. ضربالمثل میگوید به جای اینکه فکر خود را به امور اصلی متمرکز کنیم، به امور فرعی میچسپیم.
با توجه به این ضربالمثل، تمام روندهای داخلی کشور و روندهای بینالمللی تا مسئولان سازمان ملل مرتبط به افغانستان، اصل را که همان «حذف» گروه طالبان از ساختار سیاسی افغانستان باشد یا نهایت برگزاری انتخابات دموکراتیک، رها کرده به شاخهها چسپیدهاند. ضربالمثل بالا میگوید اینکه کسی اسب خود را گم کرده، اما به جای اینکه به دنبال اسب خود بگردد، دنبال نعل میگردد. به این ترتیب هر انسان خردمندی اگر با چنین مشکل روبهرو شود به حکم خرد از همان گام نخست به دنبال اسب میگردد، وانگهی نعل خودبهخود پیدا میشود.
برابر همین ضربالمثل، ضربالمثل دیگری است که «شتر را گم کرده پی افسارش میگردد». حال قضیهی موضعگیری داخلی و بینالمللی علیه گروه طالبان یادآور همین دو ضربالمثل است که اصل «نابود شدن گروه طالبان» یا برگزاری انتخابات دموکراتیک را رها کرده در پی شاخههایی چون حق آموزش، حقوق بشر، حقوق زن، و دیگر خواستهها میگردد.
بهتر است برای روشنشدن مطلب «اصل را رها کردن و به فرع چسپیدن» به داستانی اشاره کنیم. در زمانهای دور، یک روز سگی به داخل چاه آشامیدنی افتاد و مرد. آب چاه دیگر از آشامیدن بیرون شد. مردم دِه نگران شدند و پیش خردمندی رفتند تا چارهی کار را به آنان بگویند. مرد خردمند به آنان گفت، صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد. مردم ده همین کار را کردند و صد سطل آب برداشتند؛ اما فرقی نکرد و آب همچنان آلوده و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند، او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم از آب بردارند. مردم ده همین کار را کردند، اما آب چاه همچنان آلوده و بدبود بود.
مردم ده بنا به گفتهی مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه کشیدند و دور ریختند، اما آلودگی و بدبویی آب چاه سر جایش ماند. مرد خرمند گفت: «چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود، اما آب هنوز آلوده باشد! آیا شما پیش از برداشتن این سیصد سطل آب لاشهی سگ را از چاه خارج کردهاید؟» مردم ده گفتند: «نه! تو گفتی فقط آب بردارید نه لاشه را».
در اینجا یک اصل و یک نکته کلیدی گم است و آن همان «اولویتبندی» نیروهای داخلی و بینالمللی علیه طالبان است. بدین معنا که در مخالفت با گروه طالبان، اولویتبندی وجود ندارد. اولویت، حذف گروه طالبان یا برگزاری انتخابات شفاف و دموکراتیک است؛ اما موضعگیریها همگی بر محور حق آموزش زنان، حق سیر و سفر زنان و غیره میچرخند. این چرخش و گردش به بیراهه رفتن است.
بنابراین، اگر بررسی کنیم، موضعگیریها از داخل و خارج کشور و از بالا تا پایین اشتباه است؛ زیرا اینها به جای اینکه اسب را پیدا کنند، دنبال نعل اسب میگردند. به جای اینکه ببینند شتر کجاست، به دنبال یافتن افسار شتر هستند. به سخن روشنتر از نهادهای مدنی، سیاستمداران و زنان و آسیبدیدهها تا نهادهای بینالمللی و شخصیتهای مؤثر جامعهی جهانی و رسانههای داخلی و بینالمللی و گزارشگران به جای اینکه لاشه را از چاه افغانستان بردارند، سطل سطل موضوعاتی چون «حقوق بشر»، «حق آموزش زنان»، «حق سیر و سفر زنان»، و… را از چاه بدبو و گندیدهی افغانستان برمیدارند. این روش، به بیراهه رفتن و به فرعها چسپیدن است.
در حالی که اصل همانا دو چیز روشن است: حذف گروه طالبان از قدرت یا برگزاری انتخابات شفاف و دموکراتیک، نه شاخ و برگ چون حقوق زنان و غیره. ترس آشکار این است که این چسپیدن به فروع و سهصد سطل آب کشیدن از چاه متعفن افغانستان بدون اینکه لاشه کشیده شود، خودش مدیریتی باشد برای بودن یا بقای این گروه.
پس پیشنهاد روشن این است که تمام آنانی که در برابر گروه طالبان موضعگیری دارند، نعلهای اسبان و افسارهای شتران و سیصد سطل آب را رها کنند و برای تقویت روند برگزاری انتخابات شفاف و ایجاد حاکمیت مشروع انتخابی و حکومت مردم بر مردم تلاش کنند. اینکه گروه طالبان با آن نگاه پسمانده، قشری، سلفی و متحجرانه از مواضع خود شانه خالی نمیکنند، در آن هیچ شک نباید کرد. اصل همان لاشهی ته چاه افغانستان است که افغانستان همچنان آلوده و بدبو است. در فرجام سخن اینکه: حافظ وظیفهی تو دعا گفتن است و بس، در بند آن مباش که کسی شنید یا نشیند.