مصاحبه با صحابه جهانی دانش‌آموز مهاجر در ایران

صدای زنان افغانستان با صحابه جهانی مصاحبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای انجام داده است. صحابه، ده سال سن دارد و دانش‌آموز صنف هشتم مکتب است. باری هنگام درس در مکتب به اثر درگیری بین نیروهای دولت و طالبان به شدت زخمی شده بود. به تازگی‌ها او و خانواده‌‌‌‌‌اش به خاطر جنگ از افغانستان مهاجر شده و فعلا در ایران با مشکلات زیاد، روزگار می‌‌‌‌‌گذراند. صحابه دانش‌آموز فعال و پرتلاش است.

متن مصاحبه

صدای زنان افغانستان: نخست لطف کرده خودت را معرفی کن!

من صحابه جهانی هستم. در چهار سالگی روانه‌‌‌‌‌ی مکتب شدم. یک‌‌‌‌‌سال هم آزمون لیاقت دادم. فعلا ۱۰سال سن دارم. در صنف هشت مکتب درس می‌خوانم. از صنف اول تا صنف هشت اول نمره‌‌‌‌‌ی عمومی مکتب بودم. آرزو داشتم در دوازده سالگی از صنف دوازده فارغ‌‌‌‌‌ شوم؛ اما با هزار تاسف درخواستی‌ام به دلیل کوچک بودنم رد شد.

علاوه بر مضامین مکتب، کتاب‌های دیگر را نیز مطالعه می‌کنم. علوم دینی را نیز تا حدی فرا گرفتم. نه تنها در صنف خود، بلکه در سطح مکتب هم یک شاگرد فعال و مسوولیت‌‌‌‌‌شناس بودم. استادانم لطف کرده از من به عنوان الگوی موفقیت یاد می‌کردند. همیشه در محافل علمی و ادبی که در مکتب دایر می‌شد، سخنرانی می‌کردم؛ حتا وقتی از مکاتب دیگر کارت دعوت می‌آمد مدیر مکتب به نمایند‌گی از مکتب ما، مرا با خود می‌برد تا سخنرانی کنم. در جایی که زند‌گی می‌کردم به‌ عنوان سخنران کوچک مشهور شده بودم. در تمام محافل کوچک و بزرگ علمی، ادبی، دینی و ورزشی از من دعوت می‌شد. یک‌‌‌‌‌بار در یکی از دانشگاه‌های دولتی هم سخنرانی کردم.

صدای زنان افغانستان: تشکر از معلوماتی که در‌‌‌‌‌باره‌‌‌‌‌ی خودت دادی. برای ما درباره‌‌‌‌‌ی یکی از عادت‌ها و خصلت‌های جالبی که در گذشته داشتی بگو!

صحابه: از کودکی عادت داشتم که در برابر هر نوع نابرابری ایستاد شوم. دلم به وضعیت زنان می‌سوخت. همیشه در حد توانم از وضعیت زنان اعتراض کرده و از حقوق آنان دفاع می‌کردم. بعضی از دوستانم به من فعال حقوق زن می‌گفتند. این کار برای من تقریبا به یک وظیفه تبدیل شده است.

صدای زنان افغانستان: از نظر خودت دلیلی که تو در درس‌هایت موفق هستی چه است؟

صحابه: من به قدرت زمان ایمان دارم. وقت خود را خوب مدیریت می‌کنم و از وقت کم استفاده‌‌‌‌‌ی زیاد می‌کنم. جا دارد که از خانواده و دوستانم نیز تشکر کنم. آن‌ها در موفقیت من نقش دارند و همیشه مرا در کارهایم تشویق و کمک می‌کنند.

صدای زنان افغانستان: از خاطرات مکتب، به خصوص از اولین روزهایی که مکتب رفتی، صحبت کن!

صحابه: وقتی برای اولین‌‌‌‌‌بار لباس مکتب را پوشیدم و روانه مکتب شدم خیلی هیجان داشتم. وقتی وارد صنف شدم همه با تعجب به طرف من نگاه می‌کردند و می‌گفتند که این دختر را ببینید چقدر کوچک است. بَیکش از خودش بزرگ است. حقیقت هم همین بود؛ زیرا من چهارساله و کوچک‌ترین دانش‌آموز صنف بودم. معلم وارد صنف شد. درس جدید را از الفبا شروع کرد. درس جدید برای هم‌‌‌‌‌صنف‌هایم جدید بود؛ اما برای من جدید نبود. قبل از آن قرآن را مکمل آموخته بودم. خواندن و نوشتن را در سطح ابتدایی بلد بودم.

از روز اول توجه معلم و هم‌‌‌‌‌صنفانم به من جلب شد.‌ من هر درس را بعد از معلم برای هم‌صنفانم تکرار می‌کردم. فضای کلاس کاملا دوستانه بود. با همه دوست شدم. هرگاه زنگ تفریح زده می‌شد، با خوشحالی و شور و شوق از صنف بیرون می‌شدیم، می‌رفتیم در چمن مکتب بازی می‌کردیم. دنیای کوچک و خوشی داشتم؛ اما آرزوهایم خیلی بزرگ بود. فکر می‌کردم برای همیشه این دنیای کوچک و زیبایم باقی خواهد ماند؛ اما دیری نگذشت که جنگ زیاد شد و ناامنی فضای دنیای کوچکم را تاریک کرد. همه آرزوهایم را زیر سایه‌‌‌‌‌ی‌ خود قرار داد.

صدای زنان افغانستان: درباره‌‌‌‌‌ی خانواده‌‌‌‌‌ات برای ما و خوانندگان ما بگو!

صحابه: در خانواده‌‌‌‌‌ی ما هفت نفر است؛ پدر، مادر، و پنج خواهر و برادر. خوشبختانه پدر و مادرم هر دو تحصیل کرده هستند. پدرم کارمند بود و مادرم معلم. دو تن از خواهرانم دانش‌‌‌‌‌جو بودند. فعلا به خاطر جنگ همه‌‌‌‌‌ی ما بی‎سرنوشت هستیم. خانه‌ی ما درحقیقت یک صنف درسی است. پدر و مادرم معلم هستند و ما همه دانش‌آموز. پدر و مادرم معلمان خیلی مهربان هستند. ما زیاد دوست‌‌‌‌‌شان داریم. موفقیت‌هایم را نتیجه توجه والدینم می‌دانم.

صدای زنان افغانستان: لطفا از مهارت‌هایت صحبت کن!

صحابه: خواندن و نوشتن، حفظ مطالب در وقت کم، سخنرانی، یاد داشتن برنامه‌های ضروری کامپیوتر، یاد داشتن زبان انگلیسی…

صدای زنان افغانستان: از بازی‌ها به کدام یک بیشترعلاقه داری؟

صحابه: عروسک‌بازی، ریسمان‌بازی، آب‌بازی، بایسکل‌رانی. جمناستیک هم تمرین می‌کنم.

صدای زنان افغانستان: از رنگ‌‌‌‌ها کدام رنگ را دوست داری؟

صحابه: رنگ آبی را؛ زیرا مثل آسمان پاک است.

صدای زنان افغانستان: یک خاطره‌‌‌‌‌ی شیرین و یک خاطره‌‌‌‌‌ی تلخ خود را برای ما قصه کن!

صحابه: در اول یکی از خاطرات شیرینم را صحبت می‌کنم: شاگرد صنف پنجم مکتب بودم که از سوی یکی از دانشگاه‌‌‌‌های دولتی دعوت شدم تا در محفلی که به مناسبت روز معلم دایر شده بود سخنرانی کنم. بعد از آن‌‌‌‌‌که سخنرانی‌ام تمام شد یک دختر خانم، که اول نمره‌ی عمومی آن دانشگاه بود، آمد و تحفه‌ی خود را که یک کتابچه‌ی زیبا بود به من هدیه کرد و گفت که لیاقت این جایزه را تو داری.

خاطره‌ی تلخم: دانش‌آموز صنف ششم مکتب بودم. یک روز در ساعت درسی داخل صنف بودیم که ناگهان طالبان به طرف شهر تیراندازی کردند. یک گلوله به شیشه‌‌‌‌‌ی پنجره‌‌‌‌‌ی صنف ما اصابت کرد. من نزدیک پنجره‌ نشسته بودم و شیشه‌‌‌‌های پنجره بر سرم ریخت. یک دستم زخمی شد. سخت ترسیدم. همه سراسیمه از صنف خارج شدیم. هر کسی به یک طرف می‌‌‌‌‌‌دوید. خون از دستم فواره می‌کرد. زیاد ترسیده بودم و تمام وجودم می‌لرزید. راه خانه را در پیش گرفتم. افتیده و غلطیده خود را به مشکل در خانه رساندم. وقتی خانه رسیدم تمام اعضای خانواده‌‌‌‌‌ مرا خون‌‌‌‌‌آلود دیدند و وحشت کردند.

صدای زنان افغانستان: فعلا در کجا و چگونه زندگی می‌کنید؟

صحابه: بعد از سقوط کابل دروازه‌های مکاتب به روی‌ ما بسته شدند. خانواده‌‌‌‌‌ی من به خاطر ساختن آینده‌‌‌‌‌ی بهتر راه مهاجرت به ایران را انتخاب کردند. کشور را ترک کردیم تا از سختی‌های زندگی به راحتی برسیم؛ اما وقتی که به ایران رسیدیم، در دامن مشکلات بزرگ‌تر از آن افتادیم. از خدمات صحی و دارو و درمان محروم استیم؛ حتا از امکانات ابتدایی زندگی برخوردار نیستیم. به مکتب دست‌رسی نداریم. بین آسمان و زمین معلق ماندیم.

احساس خوب ندارم هر وقت یادم می‌آید که مکتب رفته نمی‌توانم جانم آتش می‌گیرد. مغز و استخوانم می‌سوزد. آینده‌‌‌‌‌ی ما بستگی به مکتب دارد. اگر امروز مکتب نرویم، بی‌سواد می‌مانیم. در آینده نه برای خود کار می‌توانیم و نه برای جامعه.

قبلا در یک ویدیوی صحبت کرده و آن را در فضای مجازی منتشر کردم. درباره‌‌‌‌‌ی اهمیت آموزش به صورت مفصل صحبت کردم. موارد ذیل را از علمای جهان اسلام پرسیده بودم:

۱- در طول تاریخ دانشمندان زن نسبت به مردان کمتر بوده است. آیا اسلام محدودیتی درباره‌‌‌‌‌ی تحصیل زنان و دختران دارد؟

۲- آیا آموزش در بین زنان و دختران مسلمان به ویژه در صدر اسلام رایج بوده است؟

۳- آیا تحصیل علم تنها به مردان اختصاص داده شده یا شامل زن‌‌‌‌‌ها هم می‌شود؟

از دید من، مسلمانان باید درباره‌‌‌‌‌ی سه سوال یاد شده فکر کنند؛ زیرا این سه سوال جایگاه زنان مسلمان را در عرصه‌‌‌‌‌ی تعلیم و تحصیل مشخص می‌کند؛ اما متاسفانه هیچ کسی به پرسش‌های من پاسخ ندادند.

صدای زنان افغانستان: خوب شد درباره‌‌‌‌‌ی مکتب نرفتن خودت صحبت کردی. متاسفانه فعلا در افغانستان طالبان اجازه نمی‌دهند دختران درس بخوانند. در این باره چه گفتنی داری؟

صحابه: اگر چه من اهل سیاست نیستم؛ اما فکر می‌کنم یکی از شرط‌‌‌‌های به رسمیت شناختن آن‌ها از سوی جامعه‌‌‌‌‌ی جهانی احترام گذاشتن به حقوق زنان است. جامعه‌‌‌‌‌ی جهانی بیشتر از هر موضوع به این مساله تاُکید می‌کند. پس طالبان نقطه‌ی ضعف جامعه‌ی جهانی را در یافته‌اند. آن‌ها حقوق دختران و سرنوشت آنان را به گروگان گرفتند تا بالای جامعه‌‌‌‌‌ی جهانی بفروشند. جامعه‌‌‌‌‌ی جهانی نیز حاضر است بخرند. به طالبان صدا می‌کنم که حق ما را نفروشید، بگذارید معارف دور از سیاست نفس بکشد. دروازه مکاتب را بدون قید و شرط، همین امروز باز کنید.

صدای زنان افغانستان: خواست تو از طالبان چیست؟

صحابه: من از طالبان توقع بالا ندارم. فقط این را می‌گویم که معارف را در تار سیاست که خودتان بسته هستید، بسته نکنید. همین امروز دروازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مکاتب را باز کنید. چیزی را که به دختران خودتان می‌پسندید و اجازه دادید که در بهترین دانشگاه‌‌‌‌های دنیا درس بخوانند، به ما هم بپسندید. اجازه دهید که حد اقل در کشور خودمان درس بخوانیم .

صدای زنان افغانستان: و همچنین از جامعه جهانی چه خواهش داری؟

صحابه: از جامعه‌‌‌‌‌ی جهانی می‌خواهیم هر طوری که می‌شود طالبان را قناعت بدهند تا دروازه‌‌‌‌‌های مکاتب را به روی ما باز کنند؛ حتا اگر لازم باشد حق ما را به قیمت زیاد از طالبان بخرند و به ما بدهند.

صدای زنان افغانستان: در آخر چه پیام و گفتنی داری؟

صحابه: تشکر از این‌‌‌‌‌که فرصت دادید حرف‌هایم را بگویم. دیگر حرف خاصی ندارم. فقط یک پیام صلح دارم و آن را در قالب شعر به خوانندگان شما تقدیم می‌کنم:

ای کبوتر ناز من

بیا و پرپر بزن

به روی شاخچه نشین

پیام آشتی بخوان

از صلح و دوستی بخوان

بپر به روی دیوار

بگو بگو خبردار

بگو به جنگ‌‌‌‌‌آوران

دیگر ما را مترسان

دل ما را ملرزان

بگذار تا ما کودکان

مکتب رویم خرامان

چراغ علم افروزیم

علم و دانش آموزیم

پایان

به اشتراک بگذارید: