روایتهای عصر ظلمت (۲۸)
مراد ما از استعارهی «عصر ظلمت»، اشارهیی به مصیبتهای سیاسی، فاجعههای اخلاقی و گسترش خیرهکنندهی خشونت، ستم، آشوب و قتلعامهایی است که در قلمرو فضای حاکم در افغانستان صورت میگیرد. «روایتهای عصر ظلمت»، کنشگریهای زنان را نسبت به این فضای حاکم نشان میدهد. آنچه در این سلسله روایتها میآید، یک سخن است؛ یک ندای زنانه که از نگرانیهای زندگی و زمانه میگوید و به امید فردای روشن، شب ظلمانی وضعیت را میکند و معترض است. در مجموعهی روایتهای عصر ظلمت، از رنجهای آوارگی و از تأثیر مصیبتهای سیاسی بر زندگی زنان پرسیده میشود.
در این شمارهی «روایتهای عصر ظلمت» با زهرا حسینی گفتوگو شده است.
بخش اول
گفتوگو کننده: عارف قربانی
خانم حسینی، مانده نباشید. گفتوگو را از اینجا آغاز کنیم که پیش از تسلط طالبان، زندگی روزمرهیتان چگونه بود؟
تشکر، سلامت باشید. پیش از تسلط طالبان، برنامههای زیادی داشتم و برای اهدافم تلاش میکردم. در یک سازمان آلمانی بهعنوان ترینر کار میکردم و در کمپهای مهاجرنشین با دختران همکاری داشتم. قرار بود بهعنوان ترینر برابری جنسیتی برای ولایتهای بدخشان، بامیان و کابل سفر کنم که برایم بسیار جالب و لذتبخش بود. همچنین، قصد داشتم در رشتهی جندر و مطالعات زنان، مقطع ماستری را ادامه بدهم. سازمان UNDP با شصت درصد تخفیف امکان تحصیل مرا در دانشگاه کابل فراهم کرده بود.
احساس میکردم زندگیام معنادار است؛ دوستان خوبی داشتم، در برنامههای فرهنگی شرکت میکردم و سفرهای زیادی داشتم. آنچه میخواستم، فراهم بود.
با حاکمیت طالبان، چه تغییراتی در روش زندگیتان پدید آمد و چگونه بر آزادیهای فردیتان تأثیر گذاشت؟
در یک سفر کاری در کابل بودم که ولایتها پشت سر هم سقوط کردند. باور نمیکردم که افغانستان هم سقوط کند، اما در کمال ناباوری، این اتفاق افتاد و قامت بلند رؤیاها و آرزوهای ما نیز فروپاشید. آن روز، یکی از سختترین و وحشتناکترین روزهای زندگیام بود. نفسم بالا نمیآمد، نای حرکت نداشتم. ترسیده بودم، وحشت داشتم و در عین حال، خشم و تنفر عمیقی وجودم را فرا گرفته بود.
از همان لحظات، شوکهای عصبی به سراغم آمد و بعد از مدتی، دچار دردی شدید بهنام «سیاتیک» شدم. حالا هر بار که عصبانی میشوم، پای راستم چنان سنگین میشود که انگار وزنهیی ده کیلویی به آن وصل شده است.
پس از سقوط، خواهرم پناه مهاجرت کرد. او همانطور که نامش نشان میدهد، پناهی برای روزهای ناامن من بود. با رفتنش، باری سنگین روی شانههایم افتاد. هر لحظه شاهد بغضها و اشکهای مادرم بودم و رنج پدرم را میدیدم. کمکم تمام دوستانم هم مهاجرت کردند و من در کمال ناباوری، تک و تنها ماندم. هیچ جا برای رفتن نبود. همهجا حکم زندان را داشت. در تنهایی خود زار میزدم و اشک میریختم.
با آمدن طالبان، تمام آزادیهای فردیام از بین رفت. علاوه بر حجاب، گاهی مجبور بودم ماسک هم بزنم. ارتباطات اجتماعیام کاملاً نابود شد؛ چون طالبان تمامی زنان را از آموزش، کار و فعالیتهای اجتماعی منع کردند. مجبور شدم به ایران بیایم و در این مدت، سه بار هم برای دیدار خانواده به افغانستان رفتم. هربار، عبور از مرز برایم دشوارتر از قبل بود. قبلاً به تنهایی سفر میکردم، اما حالا خانوادهام مرا تا مرز میآوردند و پس از آن، مجبور بودم با خانوادههایی که مرا بهعنوان خواهر یا دخترشان معرفی میکردند، از مرز عبور کنم. استرس وحشتناکی را تجربه کردم؛ چون در چندین تظاهرات خیابانی شرکت کرده و دربارهی بسته شدن مکاتب و دانشگاهها با چندین سایت خبری مصاحبه کرده بودم.
اکنون، در روزهای پایانی دورهی ماستریام هستم. اما چون راهی برای خروج از ایران پیدا نشده و زندگی غیرقانونی در این کشور دشوار است، ناچارم به افغانستان برگردم و این فکر، مرا به لرزه میاندازد.
حالا که در گوشهی اتاق خوابگاهی نشستهام و به آن روز شوم و روزهای پیش از آن فکر میکنم، میبینم که همهچیز از بین رفته است. چه زندگیهایی که نابود شد، چه امیدهایی که بر باد رفت. من شاید دیگر هیچوقت آن شور و شوق زندگی را که در افغانستان داشتم، تجربه نکنم. سقوط طالبان، زندگیام را کاملاً تغییر داد و مرا به افسردگی کشاند. احساس میکنم به درخت پیری تبدیل شدهام که دیگر هرگز جوانه نخواهد زد.
طالبان چرا اینگونه علیه زنان موضع گرفته و حقوق انسانی آنان را پایمال میکند؟
دیدگاه طالبان دربارهی زنان، ریشه در تاریخ، سنتها و ایدئولوژی این گروه دارد. طالبان بر این باورند که زنان باید در خانه بمانند و نقشهای سنتی، مانند همسری و مادری، را ایفا کنند. آنان معتقدند که حضور زنان در فضاهای عمومی، به «اخلاق» جامعه آسیب میزند.
اما این نگرش، تنها حقوق زنان را تضییع نمیکند، بلکه کل جامعه را از دستاوردهای آنان محروم میسازد. تحصیل، کار و فعالیت اجتماعی، حقوق اساسی هر انسانی است. وقتی این حقوق پایمال میشود، نهتنها زنان، بلکه کل جامعه آسیب میبیند.
دههها جنگ و ناآرامی، سبب شده که ارزشهای سنتی تقویت شوند و طالبان از این فرصت برای تحمیل تفکرات خود استفاده کنند. آنان خود را نمایندهی اسلام معرفی کرده و ناکامیهای جامعه را به حضور زنان در عرصههای عمومی نسبت میدهند. این نوع تفکر، تحریف آشکار دین است و جنبههای انسانی و حقوق بشری را نادیده میگیرد.
محرومیت زنان از آموزش و کار، نهتنها به نفع طالبان نیست، بلکه تبعات گستردهیی برای جامعه دارد. جامعهیی که در آن زنان اجازهی تحصیل و کار نداشته باشند، بهشدت فقیرتر خواهد شد.
تغییر این وضعیت، نیازمند آگاهی، آموزش و حمایت از حقوق زنان است. تنها با اتحاد و صداهای مشترک میتوان علیه نابرابری ایستاد و جامعهیی برابرتر ساخت.
شما مستقیماً با محدودیتهای شدید و خشونتهای طالبان مواجه شدهاید؟
بله. چند ماه پس از سقوط، در یک اعتراض خیابانی در مزار شریف شرکت کردم. اطلاعرسانی از طریق واتساپ انجام شد و قرار گذاشتیم که ششم سپتامبر ۲۰۲۱، مقابل چوک احمدشاه مسعود، علیه طالبان اعتراض کنیم.
لباس مشکی پوشیده بودم و ماسک زده بودم. وقتی به محل اعتراض رسیدیم، پراکنده ایستاده بودیم تا تجمع کامل شود. کمکم جمع شدیم و شعار دادیم. طالبان به ما حمله کردند. طبق برنامه، قرار بود در صورت حملهی طالبان، فرار کنیم و دستشان به ما نرسد؛ اما آن روز، اطراف ما پر از طالبان بود و فرار سخت شده بود. با سختی از چوک دور شدیم، وارد یک مارکیت لباسفروشی شدیم و با تغییر لباس، فرار کردیم.
ادامه دارد…