نویسنده: فرزانه پناهی
در طول تاریخ، جنگ همواره عرصهیی مردانه تلقی شده است؛ نه به این دلیل که زنان ناتوان از جنگیدن بودهاند، بلکه به سبب ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و قدرت که مانع ورود آنان به این حوزهها شدهاند. با اینحال، شواهد تاریخی و تجربیات مدرن نشان میدهند که هرگاه زنان به میدان نبرد راه یافتهاند، نهتنها توانایی حضور خود را اثبات کردهاند، بلکه در بسیاری از موارد عملکرد متمایز و مؤثر داشتهاند.
در آغاز، نقش زنان در جنگها عمدتاً غیررسمی و پشتیبانیمحور بود: پرستاران، پیامرسانها، جاسوسان، و همراهان نظامیان؛ اما با تغییر ماهیت جنگ و تحول مفاهیم امنیتی، بهویژه در قرن بیستم، زنان به تدریج وارد ساختارهای رسمی نظامی شدند. نمونهی بارز آن، اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم بود؛ جایی که هزاران زن بهعنوان خلبان، تکتیرانداز، در واحدهای مختلف پیادهنظام و ضد هوایی و افسر عملیات بهکار گرفته شدند، و اثبات کردند که جنگ تنها به مردان تعلق ندارد. این تجربه، نقطهی عطفی در درک نقش زنان در ساختارهای نظامی و ارتش بود.
در دنیای امروز، جنگها از میدان نبرد سنتی فراتر رفته و به حوزههایی چون سایبر، اطلاعات، عملیات روانی و دیپلماسی نظامی گسترش یافتهاند. در چنین بستری، حذف نصف از جمعیت از نظر راهبردی غیرمنطقی است. ارتشهای مدرن، بهویژه ارتش اسرائیل، این واقعیت را دریافتهاند. زنان اسرائیلی نهتنها در یگانهای رزمی، بلکه در سطوح عالی اطلاعاتی، امنیتی و فرماندهی حضور دارند. حضور آنان صرفاً کمی نیست، بلکه کیفی و راهبردی است؛ زن اسرائیلی ابزار قدرت دولت است.
چنانچه قانون خدمات دفاعی مصوب ۱۹۸۶ میلادی در اسرائیل، بنیان حقوقی این مشارکت گسترده را ایجاد کرده است. این قانون به ارتش اجازه میدهد تا هر شهروند یا مقیم مرد یا زن اسرائیلی واجد شرایط را که به هجده سالگی رسیده باشد، برای خدمت سربازی احضار کند. بر اساس این قانون، خدمت سربازی یک وظیفهی قانونی و ملی است که تقریبا همهی جوانان اسرائیلی آن را تجربه میکنند. این ساختار، نهتنها انسجام و تعهد ملی را تقویت میکند، بلکه از همان سنین جوانی، زنان و مردان را به گونهیی برابر وارد فرایند تولید قدرت ملی میسازد.
در روزهای جنگی، مانند تقابل فعلی با ایران، این تعلیم نظامی همگانی، اثرات عمیقی بر روحیه ملی و آمادگی دفاعی دارد. نخست آنکه، جامعهیی که زنان آن نیز آموزش دیدهاند و نقش رزمی دارند، دیگر صرفاً با تصویر قربانی تعریف نمیشود. زن اسرائیلی، امروز، منتظر محافظت شدن نیست، بلکه خود بخشی از فرایند دفاع، محافظت و حتا حمله است. این وضعیت، از نظر روانی، ساختار دفاعی جامعه را قویتر میسازد، چرا که افراد، فارغ از جنسیت، خود را مسئول امنیت ملی میدانند.
در برابر این رویکرد، بسیاری از جوامع اسلامی، از جمله ایران و افغانستان، همچنان با نگاه سنتی و جنسیتزده به زن، او را از ساختارهای دفاعی کنار گذاشتهاند. در جمهوری اسلامی ایران، زن به دلیل بیدفاعیاش، همتراز کودک معرفی میشود. این نگاه، زن را از فرآیند تصمیمسازی نظامی حذف کرده و به ابژهی تبلیغاتی در زمان مرگ تقلیل داده است.
افغانستان مثال تلختر و عریانتری از این وضعیت است. در چهار دههی جنگ، زنان افغانستان بیشترین آسیبها را متحمل شدهاند: تجاوز، آوارگی، بیسوادی اجباری و حذف از حیات عمومی. هرچند پس از ۲۰۰۱، تلاشهایی برای ورود زنان به ارتش و پلیس صورت گرفت، اما این تلاشها به دلیل سنت مردسالار، تهدیدهای امنیتی و نبود حمایت ساختاری، به سرانجام نرسید. طالبان، با حذف کامل زنان از مدارس، دانشگاهها، خیابانها و نهادهای عمومی، در عرصهی زنستیزی اسلامی، سنک تمام گذاشتهاند.
از منظر راهبردی، حذف زنان از ساختارهای نظامی، نوعی خودکشی ملی است. در عصری که جنگها مبتنی بر داده، تحلیل، هوش مصنوعی و عملیات چندلایهاند، کنار گذاشتن زنان به معنای محروم شدن از نیمی از ظرفیت فکری و تحلیلی جامعه است. تقابل امروز میان ایران و اسرائیل صرفاً رویارویی نظامی نیست؛ بلکه رویارویی دو نگاه به زن است. در یک سو، زنی که افسر موساد، تحلیلگر سایبری، خلبان جنگی یا فرماندهی یگان رزمی است؛ و در سوی دیگر، زنی که تنها هنگام شهادت دیده میشود. این دو تصویر، دو جهانبینی را بازنمایی میکنند؛ یکی زنی که قدرتساز است، دیگری زنی که تنها در تعداد تلفات تعریف میشود.
از نظر فلسفه سیاسی، حاکمیت زمانی کامل است که تمام اجزای ملت در دفاع از آن مشارکت داشته باشند. زن ایرانی که در ساختارهای نظامی صرفاً در نقش آموزشی یا تبلیغاتی ظاهر میشود، امکان مشارکت در امنیت ملی را ندارد و نمیتواند از ملتی دفاع کند که او را به رسمیت نمیشناسد. در مقابل، زن اسرائیلی که در میدان، اتاق عملیات، و کابینه امنیتی حضور دارد، بخشی از قدرت ملی یکپارچه است.
در جنگ جاری ایران و اسرائیل، که وارد چهارمین روز خود میشود، تحلیل صرف تسلیحات یا میزان تلفات، برای فهم توازن قدرت کافی نیست. آنچه اهمیت دارد، نقشهی انسانی نبرد است: اینکه چه کسانی، با چه کیفیتی، و از چه موقعیتی در جنگ مشارکت دارند. نقش زنان در ساختار نظامی، اطلاعاتی و روانی دو طرف، تصویری روشن از تفاوت دو تمدن ارائه میدهد.
در حال حاضر ۳۳٪ از تمام سربازان ارتش اسرائیل و ۵۱٪ از افسران آن زنان هستند، و در نیروهای زمینی، دریایی و هوایی نقشهای مختلفی را برعهده دارند. اصلاحیهی برابری سال ۲۰۰۰ به قانون خدمت نظامی اعلام میکند که «حق زنان برای خدمت در هر نقش در ارتش اسرائیل، برابر با حق مردان است.» حدود ۴۰٪ از پرسنل ارتش و نهادهای امنیتی را زنان تشکیل میدهند. بیش از ۹۵٪ مشاغل نظامی برای آنان باز است؛ و در بیش از ۹۰ یگان رزمی، اطلاعاتی، سایبری و فرماندهی، حضور فعال دارند. در سال ۲۰۲۳، آمار رسمی ارتش اسرائیل نشان میدهد بیش از ۱۲۰۰ زن در یگانهای رزمییی چون کاراکال، لاینهارت و باردلاس فعال بودهاند. در موساد نیز، تا ۴۰٪ مأموران عملیاتی را زنان تشکیل میدهند؛ زنانی که در عملیاتهای نفوذ، ترور و جنگ سایبری نقش ایفا میکنند. اما نکتهی کلیدی، نه فقط حضور عددی، بلکه کیفیت مشارکت است. زنان اسرائیلی از ابتدای سربازی، آموزش میبینند تا تصمیمگیر، تحلیلگر و فرمانده باشند. در یگانها زنان در نقش تحلیلگر داده، طراح عملیات سایبری و فرمانده پروژههای اطلاعاتی ایفای نقش میکنند.
در مقابل، ایران نهتنها فاقد یک ساختار جامع برای مشارکت راهبردی زنان در ارتش است، بلکه با نگاهی ایدئولوژیک و مصلحتگرایانه، زن را از پیش از میدان نبرد حذف کرده است. زنان در ارتش و سپاه، محدود به نقشهایی چون پرستاری، آموزش و تبلیغاتاند؛ و حتی در این حوزهها نیز، با محدودیتهایی چون پوشش اجباری، تفکیک جنسیتی، و ملاحظات شرعی مواجهاند. زن نظامی در ایران، بیش از آنکه یک عامل دفاعی باشد، یک نماد فرهنگی و ایدئولوژیک است.
در جنگ کنونی، رسانههای رسمی ایران با انتشار خبر تلفات زنان، آنان را در کنار کودکان قرار میدهند و بدین ترتیب، زن را از کنشگری در جنگ به ابژهیی برای مظلومنمایی تقلیل میدهند. در بسیاری از جوامع اسلامی، زن از عرصهی عمومی و مبارزه به کنج خانه رانده میشود.
در حالی که زنان در اسرائیل در عملیات نظامی علیه ایران نقش دارند، در ایران مشارکت اجتماعی زنان با معیارهای محدود اسلامی سنجیده میشود. این تفاوت، ناشی از درک متفاوت از قدرت است. در جنگهای ترکیبی امروز، زنان حاضر در اتاقهای عملیات سایبری، تحلیل روانشناختی و فرماندهی، به سلاحهای انسانی هوشمند تبدیل شدهاند. در مقابل، زن ایرانی همچنان برای حقوق اولیه خود مانند «حق پوشش» و «حق حضور اجتماعی» مبارزه میکند.
در نتیجه، در مقایسهیی راهبردی، زن اسرائیلی در جنگ امروز، بخشی از قدرت است؛ در حالی که زن ایرانی، بخشی از روایت مظلومیت. در جهانی که میدان جنگ آن ذهنها، دادهها و تحلیلهاست، جامعهیی که نیمی از نیروی فکری خود را به بهانهی «حجاب»، «حیا» یا «ناموس» کنار میگذارد، عملاً نیمی از ظرفیت انسانی خود را از دست میدهد. جنگ آینده، جنگ تحلیل و تصمیمگیری است و حذف زنان از این فرآیند، به شکست میانجامد. جامعهیی که زن را تنها هنگام تلفات میشمارد، پیش از مرگ خود، حیات سیاسیاش را از دست داده است.