نویسنده: فرزانه پناهی
تصمیم گروه طالبان مبنی بر بستن مراکز آموزشی به روی دختران، حتا در شرایطی که این مراکز کاملاً مطابق با چارچوبهای سختگیرانهی آنها، از جمله تفکیک جنسیتی و رعایت موازین شرعی فعالیت میکردند، نشاندهندهی دشمنی عمیق این گروه با آگاهی، پیشرفت و امید است. این اقدام، نقض آشکار حقوق انسانی و تبلور عمیقترین لایههای تعصب، خوف و جهالت گروهی است که میداند با آگاهی زنان، پایههای استبدادشان متزلزل خواهند شد. طالبان از زنی که میآموزد و میاندیشد هراس دارند. آنها به خوبی میدانند زن باسواد دیگر در حصار استبداد نمیماند.
ریشههای اصلی تفکرات زنآزار طالبان را میتوان در دین اسلام ردیابی کرد. زیرا اسلام از همان آغاز شکلگیریاش نسبت به زن نگاه شیانگارانه داشت. زن در اسلام بیش از آنکه انسان باشد، مزعه و کشتزار برای استفادهی مرد و تولید مثل تعریف شد. به دلیل همین ساختار فکری-دینی ما شاهد زنان تأثیرگذار در تاریخ اسلام نیستیم. ستیز کنونی طالبانی در برابر زنان به تأسی از آموزههای اسلامی و نصوص قرآن و حدیث است.
افغانستان کشوری است که سالها در آتش جنگ و نابسامانی سوخته و مردمانش در جستوجوی کمترین کورسوی امید هستند. مراکز آموزشی خصوصی آخرین پناهگاه هزاران دختر گیرافتاده در بنبست وحشتناک و تاریک اسلامی بود؛ دخترانی که طالبان پیش از این، حق ورود به مکتبها و دانشگاهها را از آنها سلب کرده بود. این مراکز، با وجود تمام محدودیتها، زمینهیی بودند برای دنبال کردن رؤیاها، برای حفظ امید و زنده نگه داشتن چراغ زندگی؛ اما طالبان، با بستن این مراکز، پیام واضح و بیرحمانهیی به هزاران دختر افغانستان فرستاد: «هیچ جایی برای شما در آینده نیست.» این تصمیم نهتنها قتل امید یک نسل، بلکه خیانت آشکار به آیندهی یک ملت است.
اما این جنایت تنها به دختران محدود نمیشود. بستن این مراکز آموزشی، ضربهی سهمگین به اقتصاد جوامع محلی نیز وارد میکند. هزاران نفر، که بهعنوان معلم، کارمند، یا ارائهدهندهی خدمات با این مراکز در ارتباط بودند، اکنون منبع درآمد خود را از دست دادهاند. در کشوری که فقر و بیکاری از پیش بیداد میکند، این اقدام طالبان بر عمق این بحران اقتصادی افزوده و خانوادههای بیشتری را به ورطهی فقر و بدبختی میکشاند. این واقعیت نشان میدهد که طالبان نهتنها درکی از اثرات و پیامدهای بلندمدت تصمیمات خود ندارند، بلکه بهنظر میرسد عامدانه در تلاشاند تا جامعهی وابسته، ناتوان و بیحرکت را ایجاد کنند؛ جامعهیی که در آن هیچکس توان مقاومت نداشته باشد.
بستن مراکز آموزشی، چرخهیی از جهل، فقر و انزوا را بازتولید میکند؛ چرخهیی که تنها به نسل کنونی محدود نمیشود. زنان باسواد، ستون اصلی جوامع پیشرفتهاند. این گروه تروریستی با محروم کردن دختران از آموزش، جامعهیی را میسازند که در آن جهل و انفعال نسلبهنسل بازتولید میشود. این تصمیم، پیام آشکار به مردم افغانستان میفرستد: هرگونه تلاش برای پیشرفت، حتا اگر در چارچوب محدودیتهای سختگیرانهی طالبان باشد، ناپذیرفتنی است. این پیام، جامعه را به انفعال و تسلیم وامیدارد و هرگونه انگیزه برای تغییر را سرکوب میکند.
اما سکوت جامعهی جهانی در برابر چنین جنایتی، به خیانت شبیه است. کشورهای غربی، که همواره از ارزشهای حقوق بشر و برابری جنسیتی سخن میگویند، در برابر سرکوب زنان افغانستان دست روی دست گذاشتهاند. این سکوت شرمآور، نشاندهندهی دورویی و بیصداقتی قدرتهایی است که ادعای دفاع از حقوق بشر دارند. افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند حمایت جهانی است؛ اما نه بهصورت کمکهای مالی بدون نظارت، بلکه از طریق فشار سیاسی و دیپلماتیک واقعی بر طالبان، تا آنها را وادار به پذیرش موازین حقوق بشری کنند.
بستن مراکز آموزشی دختران، فراتر از یک اقدام سیاسی یا ایدئولوژیک است. این، جنایتی علیه ذات انسانیت، علیه آینده، و علیه زندگی است. طالبان با این تصمیم نشان داد که بقای خود را تنها در تاریکی و جهل جستوجو میکند؛ اما زنان افغانستان، با تمام دردها و محرومیتها، همچنان نماد مقاومت، امید و ایستادگیاند. طالبان شاید بتواند چراغهای مدارس را خاموش کنند، اما شعلهی آگاهی را هرگز نمیتوانند از دلهای آنان بزدایند.